78
تهمتها |
«قانون جنگل» در جوامع کوچک و بزرگ بشری اجرا میشده و تا وقتی انسانها دیندار واقعی نشوند و خود را در مقابل خداوند ضعیف و مسئول ندانند این قانون بر آنها حکومت خواهد کرد و جنگ قدرت را در خانواده و محله و احزاب و درون حزب و بین کشورها خواهیم دید. این تنها فرعون نیست که مطابق آیه 17 و 24 نازعات سوره 79 إِنَّهُ طَغى ... فَقالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى. «طغیان کرد ... و گفت من بالاترین صاحب اختیار شما هستم.» تمام فرعونها و فرعونکهای جهان هم همین حرف را میزدهاند و میزنند. در جامعههای دیکتاتوری که به روشنی میبینیم که حرف دیکتاتور بمعنی قانون است وهمه با دستپاچگی و شتاب هر چه بیشتر سعی میکنند فرمان او را اجرا کنند که مورد خشم او قرار نگیرند. در جوامع دموکراسی هم رأی نصف بعلاوه یک نمایندگان بصورت قانون در میآید اگرچه افراد کمتری به آنها رأی داده باشند. چون همه نمایندگان با اختلاف رأی مساوی برنده انتخابات نمیشوند. لذا هر فرد و هر دستهای که قدرت پیدا کرد نظر خود را به دیگران تحمیل میکند. در طول تاریخ حکومتها، روحانیون، ثروتمندان، اطرافیان آنها، و جیره خواران و فریب خوردگان آنها قدرت داشتهاند و حرف و نظر خود را به دیگران تحمیل میکردهاند. البته روحانیونی که بلندگوی دین رسمی جامعه بودهاند که در حقیقت دین نبوده ودین انحرافی بوده و پیغمبران برای مبارزه با دین رایج و انحرافی زمان خود میآمدهاند. اینها به پیغمبران هرگونه تهمتی میزدهاند تا حکومت خود را تثبیت کنند. و بر خر مراد و گُرده مردم سوار باشند. طرفداران نظر اکثریت جامعه همیشه نظر خود را به دیگران تحمیل میکردند و به هر نوع تهمتی متوسل میشدند که با هم نمونههائی از آن را بررسی و مطالعه میکنیم. فرعون در آیه 27 شعراء در باره موسی به اطرافیانش میگوید: إِنَّ رَسُولَكُمُ الَّذِي أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ لَمَجْنُونٌ. «این کسی که برای رسالت برای شما فرستاده شده واقعاً دیوانه است.» آیه 51 قلم سوره 68 میفرماید در باره پیغمبر ص يَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ. «میگویند او واقعاً دیوانه است.» چون میگوید دین و نظر و اعتقادات شما و پدران و اجداد و روحانیون شما غلط است و غلط بوده. خداوند در آیه 2 قلم سوره 68 به پیغمبر ص میفرماید: ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ. «به لطف صاحب اختیارت تو دیوانه نیستی.» و در آیه 22 تکویر سوره 81 به مردم میفرماید: ما صاحِبُكُمْ بِمَجْنُونٍ. «دوست شما دیوانه نیست.» و در آیه 19 آن میفرماید: إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ. «قرآن سخن (جبرئیل) فرشته بزرگوار است.» یکی دیگر از تهمتها، تهمت شعر و شاعری است، همانطور که آیه 5 اَنبیاء سوره 21 میفرماید: قالُوا أَضْغاثُ أَحْلامٍ بَلِ افْتَراهُ بَلْ هُوَ شاعِرٌ. «گفتند: این حرفها خوابهای پریشان است، شاید خود او این حرفها را سر هم کرده و به هم بافته، نه بلکه او شاعر است.» و در آیه 36 صافّات سوره 37 میفرماید: يَقُولُونَ أَ إِنَّا لَتارِكُوا آلِهَتِنا لِشاعِرٍ مَجْنُونٍ. «میگویند آیا ما بخاطر شاعر دیوانهای خدایانمان (معبودهایمان) را ترک میگوئیم؟!!!» آیه 40 و 41 حاقه سوره 69 در باره این حرف آنها میفرماید: إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ، وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ. «قرآن سخن (جبرئیل) فرستاده بزرگوار است و سخن شاعر نیست.» و آیه 69 یس سوره 36 میفرماید: ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما يَنْبَغِي لَهُ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبِينٌ. «ما به پیغمبر شعر یاد ندادهایم و سزاوار او هم نیست که شاعر باشد. این کتاب جز تذکر و قرآنی روشن نیست.» یکی از تهمتها نسبت کهانت بود که به پیغمبر میدادند. آیه 42 حاقه سوره 69 میفرماید: وَ لا بِقَوْلِ كاهِنٍ. «و سخن کاهن هم نیست.» و آیه 29 طور سوره 52 میفرماید: فَذَكِّرْ فَما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِكاهِنٍ وَ لا مَجْنُونٍ. «تذکر بده. تو به لطف صاحب اختیارت کاهن و دیوانه نیستی.» یکی از تهمتها نسبت ریاست طلبی بود همانطور که آیه 24 مؤمنون سوره 23 میفرماید: فَقالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما هذا إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُرِيدُ أَنْ يَتَفَضَّلَ عَلَيْكُمْ. «اشراف قومش گفتند: نوح آدمی مثل شما است، میخواهد بر شما برتری پیدا کند.» چون خودشان بر دیگران برتری داشتند و خواستار ادامه آن بودند و نوح را هم فردی مثل خودشان میپنداشتند. یکی دیگر از تهمتها هوچیگری و استفاده از احساسات افراد است. همانطور که آیه 110 اعراف سوره 7 میفرماید: اشراف قوم فرعون گفتند: يُرِيدُ أَنْ يُخْرِجَكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ فَما ذا تَأْمُرُونَ. «موسی میخواهد شما را از سرزمین خودتان بیرون کند نظر شما چیست و چه دستوری میفرمایید؟» در صورتی که موسی به فرعون مطابق آیه 105 اعراف سوره 7 میگفت: أَرْسِلْ مَعِيَ بَنِي إِسْرائِيلَ. «بنیاسرائیل را با من بفرست.» و میخواست بنیاسرائیل از مصر خارج شوند. نه اینکه مصریان را از سرزمین خودشان بیرون کند. یکی از تهمتها باز با استفاده از احساسات جاهلانه مردم بود. همانطور که آیه 26 مؤمن یا غافر سوره 40 میفرماید: قالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِي أَقْتُلْ مُوسى وَ لْيَدْعُ رَبَّهُ إِنِّي أَخافُ أَنْ يُبَدِّلَ دِينَكُمْ أَوْ أَنْ يُظْهِرَ فِي الْأَرْضِ الْفَسادَ. «فرعون گفت بگذارید من موسی را بکشم. و او صاحب اختیارش را به کمک بخواند. من میترسم او دین شما را عوض کند یا در زمین ایجاد فساد کند.» میبینیم که یکی از تهمتها تغییر دین مردم بود و یکی از تهمتها ایجاد فساد در اثر ایجاد اختلاف نظر و عقیده بین مردم و بجان هم افتادن بود. یکی از تهمتها دادن نسبت جادوگری بود همانطور که آیه 63 طه سوره 21 میفرماید: قالُوا إِنْ هذانِ لَساحِرانِ يُرِيدانِ أَنْ يُخْرِجاكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ بِسِحْرِهِما وَ يَذْهَبا بِطَرِيقَتِكُمُ الْمُثْلى. «گفتند موسی و هارون دو تا ساحر هستند که با سحر خودشان میخواهند شما را از سرزمین خودتان بیرون کنند و آئین عالی شما را از بین ببرند.» در صورتیکه خداوند در آیه 69 طه سوره 20 میفرماید: لا يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتى. «ساحر (جادوگر) هر جا بیاید موفق نمیشود.» یکی از تهمتهائی که به پیغمبر میزدند این بود که مطابق آیه 102 نحل میگفتند: کسی این حرفها را به او یاد داده همانطور که خداوند در این آیه میفرماید: لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّما يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَ هذا لِسانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ. «ما میدانیم که آنها میگویند انسانی این حرفها را به او یاد داده، زبان کسی که اینکار را به او نسبت میدهند عجمی (غیر عربی) است در صورتیکه قرآن به زبان عربی روشن (فصیح) است.» 3 تا دیگر از این تهمتها چیزهائی است که آیه 4 و 5 فرقان سوره 25 در باره آن میفرماید: قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذا إِلاَّ إِفْكٌ افْتَراهُ وَ أَعانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جاؤُ ظُلْماً وَ زُوراً. «افراد بی ایمان (کافرها) گفتند: این حرفها دروغی است که خود او سر هم کرده و بهم بافته، و عده دیگری در این کار به او کمک کردهاند، قطعاً اینها با این حرفشان ظلمی کردهاند و دروغ گفتهاند.» وَ قالُوا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَها فَهِيَ تُمْلى عَلَيْهِ بُكْرَةً وَ أَصِيلاً. «گفتند: اینها افسانههای پیشینیان است که خواسته برای او بنویسند و صبح و شب برای او خوانده میشود.» در صورتیکه داستانهای قرآن با استقراء (استناد به شواهد متعدد) طبیعت انسان را معرفی میکند؛ که انسانها با دلبستگی به عقائد پدری وتلقینات محیط با هر فکر نوی هر قدر هم صحیح باشد مخالفت میکنند. در طول تاریخ بشری آنطور که قرآن نشان میدهد، پیغمبران برای مبارزه با دین غلط مردم آمدهاند تا دین آنها را اصلاح کنند و مردم بطور طبیعی بخاطر دلبستگی به عقائد غلط گذشتگان با آنها مخالفت کردهاند. لذا جنگی دائمی بین قدرتمندان و فریب خوردگان و جیره خواران آنها با موحدین وجود داشته و دارد همانطور که آیه 217 بقره سوره 2 میفرماید: لا يَزالُونَ يُقاتِلُونَكُمْ حَتَّى يَرُدُّوكُمْ عَنْ دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا. «دائماً با شما میجنگند تا اگر بتوانند شما را از دینتان برگردانند.»