51 داستانها |
خداوند در آیه 120 هود به پیغمبر ص میفرماید: كُلاًّ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَكَ وَ جاءَكَ فِي هذِهِ الْحَقُّ وَ مَوْعِظَةٌ وَ ذِكْرى لِلْمُؤْمِنِينَ. «ما از اخبار پیغمبران آنچه را که قلب تو را با آن مطمئن کنیم برای تو میگوئیم. در این داستانها حقیقت برای تو روشن میشود و پند و تذکری برای افراد با ایمان وجود دارد.» وگرنه خداوند در آیه 134 و 141 بقره (سوره 2) میفرماید: تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما كَسَبَتْ وَ لَكُمْ ما كَسَبْتُمْ وَ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ. «آنها (ابراهیم و اسمعیل و اسحق و یعقوب و فرزندانش) عدهای بودند که از دنیا رفتند. هر چه کردند مال خودشان است و کارهائی که شما میکنید مال شما است. و در بارۀ کارهائی که آنها میکردند از شما سؤال و بازخواست نمیکنند.» چون شما مسئول کارهای آنها نیستید. و بستگی خونی یا بستگی نداشتن با آنها ربطی بشما و کارهای شما ندارد. چون مطابق آیه 38 مُدّثّر (سوره 74) كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِينَةٌ. «هر کسی گرو کارهائی است که کرده.» و مطابق آیه 164 انعام (سوره 6) لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى. «هیچکس بار گناه دیگری را بر نمیدارد.» برای شناختن این روحیۀ دلبستگی به عقائد آباء و اجدادی و مخالفت با پیغمبران و نتایج آن داستان نوح را در آیه 59 تا 64 اعراف با هم نگاه میکنیم. خداوند در این آیات میفرماید: لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ فَقالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ. «نوح را پیش قومش فرستادیم. نوح به آنها گفت: ای قوم من اَلله (خدا) را بندگی کنید معبودی (وجودی که شما بنده و مطیع محض دستورهای او باشید و در مقابلش احساس و ابراز کوچکی کنید.) غیر از او وجود ندارد. من از عذاب روز بزرگ بر شما میترسم.» قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَراكَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ. «اشراف قومش گفتند: ما تو را در گمراهی واضحی میبینیم.» قالَ يا قَوْمِ لَيْسَ بِي ضَلالَةٌ وَ لكِنِّي رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ. نوح گفت: «ای قوم من، من گمراه نیستم. من رسول صاحب اختیار کلیه افراد بشر هستم.» أُبَلِّغُكُمْ رِسالاتِ رَبِّي وَ أَنْصَحُ لَكُمْ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ. «رسالات صاحب اختیارم را بشما میگویم و شما را نصیحت میکنم. و از طرف اَلله چیزهائی را میدانم که شما نمیدانید.» أَ وَ عَجِبْتُمْ أَنْ جاءَكُمْ ذِكْرٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَلى رَجُلٍ مِنْكُمْ لِيُنْذِرَكُمْ وَ لِتَتَّقُوا وَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ؟ «آیا تعجب کردهاید که تذکری از صاحب اختیارتان به مردی از خودتان داده شده که بشما هشدار بدهد و شما را از عذاب خدا بر حذر دارد تا از آن بترسید و خود را حفظ کنید تا بشما رحم شود؟» فَكَذَّبُوهُ فَأَنْجَيْناهُ وَ الَّذِينَ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ وَ أَغْرَقْنَا الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً عَمِينَ. «آنها نوح را به دروغگوئی متهم کردند. در نتیجه ما نوح و کسانی را که با او بودند با کشتی نجات دادیم. و کسانی را که منکر آیات ما شده بودند غرق کردیم. چون آنها مردمی کوردل و نادان بودند.» و در آیه 65 تا 72 داستان هود ع و قومش را بیان میکند و میفرماید: وَ إِلى عادٍ أَخاهُمْ هُوداً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ. «برادرشان هود را بسوی قوم عاد فرستادیم. هود گفت: ای قوم من اَلله را بندگی (اطاعت محض) کنید. معبودی (کسی که بنده و مطیع محض او باشید و در مقابلش ابراز کوچکی بکنید.) غیر از او وجود ندارد. آیا از نافرمانی او نمیترسید؟» ... قالُوا أَ جِئْتَنا لِنَعْبُدَ اللَّهَ وَحْدَهُ وَ نَذَرَ ما كانَ يَعْبُدُ آباؤُنا فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ. «گفتند آیا آمدهای که فقط اَلله را بندگی کنیم و چیزهائی که پدرانمان بندگی میکردند ترک کنیم. عذابی را که ما را از آن میترسانی – اگر راست میگوئی – بر سر ما بیاور.» «هود به آنها گفت: نزول عذاب و خشم خدا بر شما محقق شده. آیا در باره اسمهائی که خودتان و پدرانتان برای بتهایتان گذاشتهاید با من بحث و بگو مگو میکنید؟ اسمهائی که اَلله برای وجود آنها هیچ دلیلی نازل نکرده. بنابراین انتظار بکشید. منهم با شما انتظار میکشم.» فَأَنْجَيْناهُ وَ الَّذِينَ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ قَطَعْنا دابِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ ما كانُوا مُؤْمِنِينَ. «در نتیجه، ما او و کسانی را که با او بودند با لطف خودمان نجات دادیم و دنباله افرادی را که منکر آیات ما میشدند قطع کردیم. آنها افرادی نبودند که به پیغمبر و آیات ما ایمان بیاورند.» خداوند در آیه 73 تا 79 داستان صالح را بیان میکند و میفرماید: إِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ ... «برادرشان صالح را پیش قوم ثمود فرستادیم. صالح به آنها گفت: ای قوم من اَلله را بندگی کنید معبودی غیر از او برای شما وجود ندارد...» قالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ صالِحاً مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ قالُوا إِنَّا بِما أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ. «بزرگان قومش که خواستار بزرگی خود بودند به افرادی که ضعیف بودند و به صالح ایمان آورده بودند گفتند: آیا شما اعتقاد دارید که صالح از طرف صاحب اختیارش فرستاده شده؟ آنها گفتند ما به رسالتی که صالح دارد ایمان داریم.» قالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا بِالَّذِي آمَنْتُمْ بِهِ كافِرُونَ. «بزرگانی که خواستار ادامه بزرگی خود بودند گفتند ما رسالت صالح را که شما به آن ایمان آوردهاید قبول نداریم.» ... وَ قالُوا يا صالِحُ ائْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ كُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ. «گفتند: ای صالح عذابی که ما را از آن میترسانی – اگر پیغمبری – بر سر ما بیاور.» فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دارِهِمْ جاثِمِينَ. «بنابراین دچار زلزله شدند و در خانه خودشان از پا در آمدند.» و در آیه 80 تا 84 داستان لوط را بیان میکند و میفرماید: وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَكُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِينَ. «و لوط را فرستادیم. وقتی به قومش گفت: آیا کار زشتی میکنید که قبل از شما احدی از افراد بشر چنین کاری نکرده است؟» إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ. «شما غیر از زنان با مردان شهوترانی میکنید. شما آدمهای متجاوزی هستید.» از حد طبیعی تجاوز میکنید. وَ ما كانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَنْ قالُوا أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ يَتَطَهَّرُونَ. «جواب قومش فقط این بود که اینها را از شهرتان بیرون کنید. اینها آدمهائی هستند که مخالف کار ما هستند و میخواهند پاک باشند.» فَأَنْجَيْناهُ وَ أَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ كانَتْ مِنَ الْغابِرِينَ. «بنابراین ما او و خانوادهاش را به استثناء زنش که جزو هلاک شدگان بود نجات دادیم.» وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ مَطَراً فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ. «ما بر آنها باران سنگ باراندیم. بنابراین نگاه کن که عاقبت کار گناهکاران چه بود.» و آیات 85 تا 93 داستان شعیب را بیان میکند و میفرماید: وَ إِلى مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْباً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ ... وَ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ ... قالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّكَ يا شُعَيْبُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَكَ مِنْ قَرْيَتِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنا قالَ أَ وَ لَوْ كُنَّا كارِهِينَ. «و برادرشان شعیب را به شهر مدین فرستادیم. شعیب گفت ای قوم من اَلله را بندگی کنید معبودی (کسی که شما بندهاش شوید) غیر از خدا وجود ندارد ... و در زمین خرابکاری نکنید ... بزرگان قومش که خواستار ادامه بزرگی خود بر مردم بودند گفتند: ای شعیب تو را و تمام کسانی را که با تو ایمان آوردهاند از شهرمان بیرون میکنیم یا به دین و آئین ما بر میگردید. شعیب گفت: اگرچه نخواهیم بدین شما برگردیم؟» ... فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دارِهِمْ جاثِمِينَ. «دچار زلزله شدند و در خانه خودشان از پا در آمدند.» میبینیم که در این داستانها یک چیز را بیان میکند و مخالفت بزرگان و نتیجه مخالفت آنها را بیان میکند.
پیغمبران میگفتند: «اَلله را بندگی کنید معبودی غیر از او برای شما وجود ندارد» و بزرگان قوم مخالفت میکردند و قوم دچار عذاب میشدند. با این استقراء یک قانون کلی طبیعی را بیان میکند.