چيزهاي زيادي وجود دارند كه انسان از آن بدش ميآيد در صورتيكه خير بسيار در آن وجود دارد. آيه 19 نساء سوره 4 ميفرمايد: «با همسرانتان بخوبي معاشرت يعني رفتار كنيد. حتي اگر از آنها بدتان بيايد. چون امكان دارد شما از چيزي بدتان بيايد در صورتيكه خدا در آن خير زيادي قرار داده باشد». چون ما انسانها بخاطر خيالبافيها و توقعهاي بيجاي خود قدر خيلي از چيزها را نميدانيم و از آن اظهار ناراحتي ميكنيم و خوبيهاي آن را فراموش ميكنيم. مثل بسياري از ما انسانها كه قدر زندگي خانوادگي را نميدانيم و فكر نميكنيم چه لذتي از آن ميبريم و چه آسايش و آرامشي در پناه آن داريم. چون قرآن در آيه 21 روم سوره 30 ميفرمايد: «يكي از آيات خداوند (نشانههاي قدرت و حكمت او) اين است كه خداوند از جنس خودتان براي شما همسر آفريد (همانطور كه براي تمام حيوانات از جنس خودشان براي آنها جفت آفريد) تا با آنها آرامش پيدا كنيد و بين شما دوستي و مهرباني بوجود آورد. در اين (تفاوت خلقت زن و مرد) آياتي براي افراد متفكر وجود دارد». خدا زن و مرد را براي آرامش يكديگر بوجود آورده ولي بسياري از ما انسانها بخاطر خيالبافيها و توقعهاي بيجاي خود اين آرامش خيال خود را كه خدا بما هديه داده به هم ميزنيم و زندگي و آرامش خانوادگي را با جار و جنجال و دعوا و داد و بيداد بهم ميزنيم و قدر آن را نميدانيم و نميدانيم زندگي خانوادگي چه آرامشي بما ميدهد. ما انسانها قدرنشناس هستيم و با خيالبافيها و توقعهای بيجاي خود قدر زندگي خانوادگي را نميدانيم. در صورتيكه احتياجات واقعي زندگي با حداقل آنچه مورد نياز است برآورده ميشود. چون ما موجود زندهاي هستيم مثل بقيه موجودات زنده با تفاوت اينكه بما قدرت حرف زدن و فهميدن آنچه ديگران در ذهن خود دارند داده شده و دانش آنها را بسادگي ميتوانيم بياموزيم و بر دانش خود بيفزائيم. در نتيجه دانش بشري بحد امروزي رسيده. هر موجود زندهاي به هوا و آب و غذا و جفت براي ادامه نسل و امنيت احتياج دارد. فقط انسانها به لباس و مسكن هم احتياج دارند. چون جانداران ديگر با پوستي كه دارند زندگي ميكنند و احتياجي به لباس ندارند و هر جا كه خواستند ميخوابند چه روي زمين چه روي شاخه درختان و چه روي بامها. اگر لانهاي ميسازند يا براي بزرگ كردن جوجهها است يا براي حفظ خود و بچههاي خود از حمله ديگران.
هوا كه رايگان است ولي ما انسانها با دود و گاز كربنيك آن را آلوده ميكنيم. انسان از اوائل پيدايش در جائي زندگي كرده كه آب و گياه و حيوان وجود داشته و امنيت هم در اثر عدالت كه مطابق آيه 25 حديد سوره 57 هدف اصلي و اساسي دين است تامين ميشود اما ما انسانها بخاطر خوي حيواني خود آن را رعايت نميكنيم و مثل حيوانات بر سر قدرت بجان هم ميپريم. در حالي كه حيوانات براي كسب قدرت براي در اختيار گرفتن مادهها با هم ميجنگند انسانها براي تسلط بر تمام افراد بشر و نشان دادن قدرت خود و بزانو در آوردن و اطاعت بيچون و چراي ديگران از خود میجنگند كه جز خيالبافي و طبيعت حيواني ما چيزي نيست و زندگي را بر خودمان و ديگران به جهنمي كه در آن زندگي ميكنيم تبديل ميكنيم. شكم با نان و پنير و سبزي كه خوشمزه است يا يك ساندويچ سير ميشود و تا غذاي بعدي نيروي لازم را به انسان ميدهد در صورتيكه بقول شاعر «ریاضت كش به بادامي بسازد».
لباس هم با وجود لباسهاي نايلوني امروزي يكي دو دست براي شستشو براي سالها كافي است. يك همسر هم براي نيازهاي جنسي آدم كافي است، تا انسان نانخور اضافي نداشته باشد و پر عائله نباشد. بقيه خيالبافي است و بس و مورد نياز طبيعي نيست. اگر براي بچهها هم يك اطاق در نظر بگيريم دو اتاق براي ما انسانها كافي است يا حداكثر يك آپارتمان. همانطور كه در بيشتر نقاط جهان ميبينيم. اما واي بر خيالبافيها.
آيه 216 بقره سوره 2 ميفرمايد: «جنگ بر شما واجب شده در حالي كه شما از آن بدتان ميآيد. ولي خيلي چيزها است كه شما از آن بدتان ميآيد در صورتيكه خير شما در آن است...» علت آن را هم آيه بعد يعني آيه 217 بقره بيان ميكند و ميفرمايد: «... دائماً با شما ميجنگند تا شما را از دينتان برگردانند...» و آيه 13 توبه سوره 9 ميفرمايد: «... آنها اولين بار جنگ با شما را شروع كردند...» چون دين با وضع موجود جامعه ميجنگيد. چون ميخواست «مردم عدالت را در جهان برقرار كنند» و قويها به ضعيفها زور نگويند و مردم «جز در مقابل خدا اطاعت بيچون و چرا نكنند و بنده و مطيع بيچون و چرای كسي غير از خدا نباشند» و تمام روحاني نماها و قدرتمندان زمان با اين دو كار مخالف بودند. چون قدرت خود را از دست ميدادند. همانطور كه روحاني نماها و سياسيون و قدرتمندان زمان با آن مخالف بودند و امروزه هم هستند. مردم هم به اين وضع عادت كرده بودند و وقتي مطابق آيه 170 بقره سوره 2 «به آنها گفته ميشد از آنچه خدا نازل كرده پيروي كنيد (يك دنياي پاك بسازيد) ميگفتند ما از آنچه پدرانمان را بر آن يافتيم (پدرانمان ميگفتند و ميكردند) پيروي ميكنيم. اگرچه پدرانشان ذرهاي عقل خود را بكار نميبردند و راه صحيح (ساختن يك دنياي پاك) را نشناخته بودند». چون به وضع موجود عادت كرده بودند، مثل مردم اين زمان در سراسر دنيا و تصور يك دنيا و زندگي بهتر را نميكردند.
انسانها از زحمت کشیدن بدشان ميآيد اگرچه بنفع آنها باشد. بچههاي مريض از اينكه به آنها آمپول تزريق كنند بدشان ميآيد در صورتيكه آنها را از چنگ مرض نجات ميدهد. بچهها بازي و تفريح را بر نشستن پشت نيمكتهاي مدرسه و خواندن درس ترجیح میدهند و از تكليف شبانه خوششان نميآيد اگرچه براي آيندهشان مفيد است. انسانها فرا گرفتن تعليمات دين را براي ساختن يك دنياي پاك ناخوشايند و پرزحمت ميدانند و تفريح را به آن ترجيح ميدهند در صورتيكه نفع آنها در شناختن دين واقعي است. يوسف از اينكه برادرانش او را در چاه بياندازند يا اينكه اسير شهوت زن شوهرداري شود و زنداني شود بدش ميآمد ولي اگر آنها نبود عزيز مصر نميشد در آيه 65 تا 82 كهف اگر بچه ناصالح آن پدر و مادر نيكوكار از بين نميرفت و ناراحت نميشدند يك عمر بخاطر او ناراحتي ميكشيدند و اگر كشتی آن مساكين خراب نميشد و آنها از خراب شدن آن بدشان نميآمد و ناراحت نميشدند و به دريا ميرفتند اسير آن پادشاه ظالم ميشدند و كشتي خود را هم از دست ميدادند. «خيلي چيزهاست كه ما از آن بدمان ميآيد در صورتيكه خير و نفع ما در آن است». لذا آدم مسلمان حادثههاي بدي را كه براي او پيش ميآيد حمل به خير ميكند و از زندگي خود راضي ميباشد. اگر مرگ در كار نبود دنيا براي زندگي بشر جاي سوزن انداختن نداشت. اگرچه ما از مرگ بدمان میآيد.