30
پیغمبر (ص)
پیغمبر یعنی پیغامبر (پیغامبر). پیامبر (پیامبر) یعنی از طرف خدا مأمور شده که پیغام او را ببرد و به مردم برساند. یعنی پیام رسان. آیه 99: 5 سوره مائده و 54: 24 سوره نور و 17: 29 سوره عنکبوت میفرماید: «... بر پیغمبر چیزی (وظیفهای) جز ابلاغ آشکار (وحی) نیست.» آیه 92: 5 سوره مائده و 12: 64 سوره تغابن میفرماید: «... وظیفه پیغمبر ما (بر عهده پیغمبر ما) فقط ابلاغ آشکار (وحی) است.» و آیه 20: 3 سوره آلعمران و 40: 13 سوره رعد و 82: 16 سوره نحل و 48: 42 سوره شوری میفرماید: «.... وظیفه تو فقط ابلاغ آشکار (وحی) است.» آیه 35: 16 سوره نحل میفرماید: «... آیا وظیفه پیغمبر چیزی جز ابلاغ آشکار وحی میباشد؟» آیه 17: 36 سوره یس از قول پیغمبران میفرماید: «بر عهده ما چیزی جز ابلاغ آشکار (وحی) نیست.» پذیرفتن آن از طرف دیگران یا نپذیرفتن آن بر عهده ما نیست. آیه 56: 28 سوره قصص میفرماید: «تو نمیتوانی هر کسی را که دوست داری هدایت کنی. ولی خدا هر کس را که بخواهد هدایت میکند. او هدایت شدگان را بهتر از همه میشناسد.» میداند چه کسی جویای حقیقت است و دنبال آن میگردد. آیه 52: 14 سوره ابراهیم میفرماید: «این ابلاغی است به مردم و برای اینکه بوسیله آن به مردم هشدار داده شده باشد و بدانند که خدا معبود واحد است (کسی یا مقامی یا سازمانی وجود ندارد که از دستورهایش بدون چون و چرا اطاعت شود.) و برای این که افراد عاقل متوجه شوند.» آیه 67 و 68: 5 سوره مائده میفرماید: «ای پیغمبر آنچه از طرف اربابت (از خدا) بتو نازل شده ابلاغ کن (به مردم برسان. به آنها بگو) اگر اینکار را نکردی رسالت خدا را انجام ندادهای. (از مردم نترس) خدا تو را از شرّ مردم حفظ میکند. خدا افراد کافر را هدایت نمیکند. بگو ای اهل کتاب (ای دینداران عالم) شما دین ندارید مگر اینکه تورات و انجیل و هر چه را که از خداوندتان به شما نازل شده (کتاب الهی خودتان) برپا دارید (مطابق کتاب الهی خود رفتار کنید) البته این چیزی که از خداوندت بتو نازل شده بر طغیان و کفر عده زیادی از آنها اضافه میکند. تو بحال افراد کافر تأسف نخور.» امروزه هم در صورتیکه افراد ادعای علم و عقل میکنند همین طور هستند و اگر حرفی بر خلاف اعتقادات خود از کتاب دینی خود بشنوند قبول نمیکنند و در مقابل آن جبهه میگیرند و مخالفت میکنند. پیغمبر مثل بقیه افراد بشر تابع و پیرو وحی بود و کاری بر خلاف آن نمیکرد و حرفی بر خلاف آن نمیزد. چون او مسلمان و پیرو وحی بود، و مطابق آیه 163: 6 سوره انعام میگفت: «خدا شریکی ندارد و من به آن (به یکتائی و شریک نداشتن او) امر شدهام و من اولین کسی هستم که تسلیم او میباشم.» اولین مسلمان هستم. یعنی بیش از همه تسلیم خدا هستم. آیه 91: 27 سوره نمل و 12: 39 سوره زمر میفرماید پیغمبر گفت: «به من دستور داده شده که (از کسانی باشم که تسلیم دستور خدا هستند) از مسلمانان باشم.» پیغمبر تسلیم دستور خدا بود و کاری بر خلاف آن نمیکرد و حرفی بر خلاف آن نمیزد. سنّت یعنی روش پیغمبر تسلیم دستور خدا بودن و پیروی از آن بود. چون آیه 106: 6 سوره انعام و 109: 10 سوره یونس و 2: 33 سوره احزاب میفرماید به پیغمبر دستور داده شد: «از آنچه بتو وحی شده (یا بتو وحی میشود) پیروی کن...» پیغمبر مسلمان بود و از این حکم خدا بدون چون و چرا پیروی میکرد و کاری بر خلاف قرآنی که به او وحی شده بود نمیکرد و حرفی بر خلاف آن نمیزد. سنّت یعنی طرز کار و روش پیغمبر پیروی از قرآن بود. آیه 50 و 51: 6 سوره انعام به پیغمبر میفرماید: «بگو به شما نمیگویم که گنجهای خدا نزد من (در اختیار من) است. غیب هم نمیدانم و نمیگویم من فرشتهام (من آدمی مثل شما هستم) من فقط از آنچه به من وحی میشود پیروی میکنم (کاری بر خلاف آن نمیکنم و حرفی بر خلاف آن نمیزنم) آیا کور و بینا با هم مساوی هستند؟ آیا فکر نمیکنید؟ (انسانها معمولاً اهل فکر کردن نیستند). به وسیله قرآن به کسانی که میترسند که پیش خداوندشان محشور میشوند (برای پس دادن حساب جمع میشوند) هشدار بده (اعلام خطر کن) آنها مددکار و شفیعی غیر از خدا ندارند. تا (از کارهای زشت) خودداری کنند.» آیه 15: 10 سوره یونس و آیه 9: 46 سوره احقاف را هم برای اطمینان خاطر ببینید، و از کسانی نباشید که حرف حق بر طغیان و کفرشان اضافه میکند. پیغمبر بشری مثل همه افراد بشر است. غذا میخورد و زن و بچه (یعنی غریزه جنسی) داشت. آیه 110: 18 سوره کهف به پیغمبر میفرماید: «بگو من انسانی (بشری) مثل شما هستم. فقط به من وحی میشود که معبود شما (کسی که باید بنده و مطیع بدون چون و چرای دستورش باشید) معبود یگانهای (یعنی خدا) است. هر کس امید دیدار اربابش را دارد باید کار درست بکند و کسی را در بندگی و اطاعت از اربابش شریک او نسازد.» و مطیع بدون چون و چرای کس یا چیز یا مقام یا سازمان دیگری نباشد. آیه 6: 41 سوره فصّلت را هم ببینید. آیه 10 و 11: 14 سوره ابراهیم میفرماید: به پیغمبران «گفتند شما انسانی مثل ما هستید. میخواهید ما را از آنچه پدرانمان میپرستیدند بازدارید. (در هر دو مورد راست میگفتند) دلیل روشنی (معجزهای برای رسالت خود) بیاورید. پیغمبرانشان به آنها گفتند ما انسانی مثل شما هستیم. ولی خدا بر هر یک از بندگانش که بخواهد منّت میگذارد (و او را رسول خدا میکند.) سزاوار ما نیست که معجزهای بیاوریم مگر به اجازه خدا. باید افراد با ایمان به خدا توکّل کنند.» آیه 7: 25 سوره فرقان میفرماید: «گفتند این چه جور پیغمبری است که غذا میخورد و در کوچه و بازار راه میرود؟ چرا فرشتهای با او نازل نشده؟ یا گنجی به او داده نشده؟ یا باغی ندارد که از آن بخورد؟...» آیه 20: 25 سوره فرقان در جواب اشتباه آنان میفرماید: «قبل از تو هیچ پیغمبری نفرستادیم مگر اینکه غذا میخورد و در کوچه و بازار راه میرفت.» اشتباه آنان این بود که در اثر غلوّ و مبالغه و گزافه گویی فکر میکردند پیغمبران بشر معمولی نیستند که به رسالت فرستاده شدهاند. همانطور که آیه 33: 23 سوره مؤمنون میفرماید: «بزرگان کافر قومش که منکر دیدار قیامت بودند و از زندگی دنیا آنها را بهرهمند ساخته بودیم گفتند این انسانی مثل شما است. از آنچه شما میخورید میخورد و از آنچه شما مینوشید مینوشد.» امروزه هم بسیاری از مردم دنیا در مورد پیغمبران همین فکر را میکنند. حتی آنها را به پایه خدائی میرسانند در صورتی که خدا را خالق 50 میلیارد کهکشان میدانند. پیغمبران نیاز جنسی داشتند و زن و بچه داشتند. همانطور که آیه 38: 13 سوره رعد میفرماید: «قبل از تو پیغمبرانی فرستادیم و زن و فرزند داشتند. سزاوار هیچ پیغمبری نیست که بدون اجازه خدا معجزهای بیاورد...» ابراهیم، اسماعیل و اسحاق و ... را داشت یعقوب دوازده پسر داشت. پیغمبر اسلام فاطمهع و ام کلثوم و زینب را داشت که علی ع هم اسم آنها را روی دخترهای خود گذاشت. قاسم و ابراهیم هم پسران پیغمبر بودند که در کودکی مردند و پیغمبر کنیه ابوالقاسم را از پسر اولش قاسم گرفت. پیغمبران افرادی مثل تمام افراد بشر بودند و احتیاج بخوراک و نیاز جنسی داشتند. آیه 75: 5 سوره مائده میفرماید: «مسیح ابن مریم پیغمبری مثل پیغمبران قبلی بود که از دنیا رفتند. و مادرش زن راستگوئی بود. هر دو غذا میخوردند. نگاه کن چه گونه نشانه (ضعف و احتیاج) آنان را بیان میکنیم. و نگاه کن (با غلوّ و مبالغه) مردم را به کجا میبرند.» و از انسان محتاج و ضعیف خدا میسازند و توجه ندارند خدا آفریننده میلیاردها کهکشان است که کهکشان ما یکی از آنها است و پهنای آن بحدّی است که اگر نوری از یکی از ستارگان مرز آن حرکت کند صد هزار سال طول میکشد که بما برسد. آنهم با سرعت نور که در حدود سیصد هزار کیلومتر در ثانیه است. اما بی فکری و بی توجهی ما چنین نتایجی را در پی دارد. پیغمبران دانش محدودی داشتند همانطور که آیه 114: 20 سوره طه به پیغمبر میفرماید: «... بگو خدایا علم مرا زیاد کن.» اگر همه چیز را میدانست زیاد کردن آن بی معنی بود. افراد لااقل سوره قدر را میدانند و میدانند که در آن خداوند به پیغمبر میفرماید: «از کجا دانستی که شب قدر چیست؟» بعد برای او شرح میدهد. و در آیه 63: 33 سوره احزاب و 17: 42 سوره شوری به پیغمبر میفرماید: «چه چیزی تو را آگاه میکند (بتو میفهماند) شاید قیامت نزدیک باشد...» و صحبتی در باره وقت آن نمیکند و پیغمبر را در بی اطلاعی از آن میگذارد. آیه 127: 4 سوره نساء میفرماید: «در باره زنان از تو فتوا میخواهند (نظر خواهی میکنند). بگو خدا در باره آنان و ... فتوا (نظر) میدهد...» و در آیه 176: 4 سوره نساء میفرماید: «در باره کلاله (کسی که جز برادر و خواهر ارث بری ندارد) از تو فتوا میخواهند (نظر خواهی میکنند). بگو خدا در باره آنها فتوا میدهد...» ولی محمدابن یعقوب کلینی و شیخ صدوق در کتابهای خود اصول کافی و مَن لا یَحصرهُ الفَقیه مینویسند: امام وقتی به دنیا میآید رو به قبله میکند و تشهد میگوید و از پشت سر مثل از جلو میبیند.