5
کشتار دسته جمعی در تورات
23 و 24: 23 خروج: «فرشته من پیش روی تو میرود و تو را به اموریان و حِتّیان و فَرِزّیان و کنعانیان و حِوّیان و یَبوسیان خواهد رسانید و ایشان را هلاک خواهم ساخت. خدایان ایشان را سجده منما و آنها را عبادت مکن و موافق کارهای ایشان مکن. البته آنها را منهدم ساز و بتهای ایشان را بشکن.»
1 تا 18: 31 اعداد: «خداوند موسی را خطاب کرده و گفت: انتقام بنیاسرائیل را از مدیان بگیر ... پس موسی قوم را مخاطب ساخته گفت از میان خود مردان برای جنگ مهیا سازید تا به مقابله مدیان برآیند و انتقام خداوند را از مدیان بکشند ... پس از هزارههای اسرائیل از هر سبط یک هزار یعنی دوازده هزار نفر مهیّا شده برای جنگ منتخب شدند... و با مدیان بطوری که خداوند موسی را امر فرموده بود جنگ کرده همه ذکوران را کشتند ... و بنیاسرائیل زنان مدیان و اطفال ایشان را به اسیری بردند و جمیع بهایم و جمیع مواشی ایشان را و همه ایشان را غارت کردند و تمامی شهرها و مساکن و قلعههای ایشان را به آتش سوزانیدند ... و اسیران و غارت و غنیمت را نزد موسی و العازار کاهن ... آوردند... و موسی به ایشان گفت آیا همه زنان را زنده نگاه داشتید؟! ... پس الان هر ذکوری از اطفال را بکشید و هر زنی را که مرد را شناخته با او همبستر شده باشد بکشید و از زنان هر دختری را که مرد را نشناخته و با او همبستر نشده برای خود زنده نگاه دارید ...»
1 تا 3 : 7 تثنیه : «چون یهوه خدایت تو را به زمینی که برای تصرفش به آنجا میروی در آورد و امتّهای بسیار را که حِتّیان و جرجاشیان و اموریان و کنعانیان و فَرِزّیان و حِوّیان و یَبوسیان هفت امت بزرگتر و عظیمتر از تو باشند از پیش تو اخراج نماید. و چون یهوه خدایت ایشان را بدست تو تسلیم نماید و تو ایشان را مغلوب سازی آنگاه ایشان را بالکل هلاک کن و با ایشان عهد مبند و بر ایشان ترحّم منما و با ایشان مصاهرت منما دختر خود را به پسر ایشان مده و دختر ایشان را برای پسر خود مگیر ...»
13 تا 17 : 20 تثنیه : «چون یهوه خدایت آن را بدست تو بسپارد جمیع ذکورانش را به دَم شمشیر بکش. لیکن زنان و اطفال و بهایم و آنچه در شهر باشد یعنی تمامی غنیمتش را برای خود بتاراج ببر و غنایم دشمنان خود را که یهوه خدایت بتو میدهد بخور. به همه شهرهائی که از تو بسیار دوراند که از شهرهای این امتها نباشند چنین رفتار نما. اما از شهرهای این امتهائی که یهوه خدایت تو را به ملکیّت میدهد هیچ ذی نفس را زنده مگذار. بلکه ایشان را یعنی حِتّیان و اموریان و کنعانیان و فَرِزّیان و حِوّیان و یَبوسیان را چنانکه یهوه خدایت تو را امر فرموده است بالکل هلاک ساز.»
21: 6 یوشع میگوید: «هر آنچه در شهر بود از مرد و زن و جوان و پیر حتّی گاو و گوسفند و الاغ را به دَم شمشیر هلاک کردند.» و در باره عای در شماره 24 تا 28: 8 یوشع گفته شده: «و واقع شد که چون اسرائیل از کشتن همه ساکنان عای در صحرا و در بیابانی که ایشان را در آن تعاقب مینمودند فارغ شدند و همه آنها از دَم شمشیر افتاده هلاک گشتند تمامی اسرائیل به عای برگشته آن را به دَم شمشیر کشتند. یعنی تمامی مردمان عای ... و غنیمت آن شهر را اسرائیل برای خود بتاراج بردند ... پس یوشع عای را سوزانید ...» و در شماره 28: 10 یوشع میگوید: «در آن روز یوشع مَقّیَده را گرفت و آن و ملکش را به دَم شمشیر زده ایشان و همه نفوسی را که در آن بودند هلاک کرد و کسی را باقی نگذاشت.» و در شماره 29 و 30: 10 میگوید: «... بالبنه جنگ کرد و خداوند آن را نیز با ملکش بدست اسرائیل تسلیم نمود پس آن و همه کسانی را که در آن بودند به دَم شمشیر کشت و کسی را باقی نگذاشت...» و با لاخیش و حازَر و عَجلون و حَبرون و دَبیر همین کار را کردند و هر ذی نفس را هلاک کردند و در شماره 24: 12 مینویسد: «جمیع ملوک سی و یک نفر بودند.» که قتل عام شدند که عبارتند از ملک اریحا، عای، اورشلیم، حَبرون، برموت، لاخیش، عَجلون، جازر، دبیر، جادر، حُرما، عَراد، لبنه، عَدُللام، مَقّیده، بیت ایل، تفوح، حافَر، عفیق، لشارون، مادون، حاصور، شمرون مَرون اكشاف، نعناک، مَجِدّو، قادِش، یَقنُعام در کرمل و دور در نافت و جلجال و پس یکی ملک ترِصَه.
قتل عام
در عهد عتیق صحبت از قتل عام است آنهم نه یکجا و دو جا. بیان این مطلب جز اینکه قساوت قلب بوجود آورد و کشتن تعداد زیادی افراد در نظر یهودی کار سادهای بنظر آید چه نتیجهای میتواند داشته باشد؟ در باره مردم عراد در شمارۀ 21:3 اعداد مینویسد: «خداوند دعای اسرائیل را مستجاب ساخت و کنعانیان را تسلیم کرد و ایشان و شهرهای ایشان را بالکل هلاک ساختند و آن مکان حرمه نامیده شد.» در بارۀ میمون ملک اموریان در شمارۀ 24: 21 اعداد مینویسد: «اسرائیل او را به دم شمشیر زده و زمینش را از ارنون تا يبّوق و تا حد بنی عمون بتصرّف آورد.» در بارۀ عوج ملک باشان در شماره 21:35 اعداد مینویسد: «او را با پسرانش و تمامی قومش زدند بحدی که کسی از برایش باقی نماند و زمینش را بتصرف آوردند.» و در بارۀ مدیانیان در شمارۀ 7 تا 11: 31 اعداد مینویسد: «با مدیان بطوری که خداوند موسی را امر فرموده بود جنگ کرده همۀ ذکوران را کشتند و در میان کشتگان ملوک مدیان یعنی اَوی و راقَم و صور و حور و رابَع پنج پادشاه مدیان را کشتند و بلعام بن بعور را به شمشیر کشتند و بنیاسرائیل زنان مدیان و اطفال ایشان را به اسیری بردند و جمیع بهایم و جمیع مواشی ایشان و همۀ املاک ایشان را غارت کردند و تمامی شهرها و مساکن و قلعههای ایشان را با آتش سوزانیدند و تمامی غنیمت و جمیع غارت را از انسان و بهایم گرفتند.» و موسی در شماره 17 آن گفت: «الان هر ذکوری از اطفال را بکشید و هر زنی را که مرد را شناخته با او همبستر شده باشد بکشید.» و در شمارۀ 35 آن مینویسد: «از انسان از زنانی که مرد را نشناخته بودند سی و دو هزار نفر بودند.» و در بارۀ باشان در شمارۀ 3 تا 5: 3 تثنیه مینویسد: «خدای ماعوج ملک باشان را نیز و تمامی قومش را بدست ما تسلیم نموده او را بحدی شکست دادیم که احدی از برای وی باقی نماند و در آنوقت همه شهرهایش را گرفتیم و شهری نماند که از ایشان نگرفتیم یعنی شصت نهر... سوای قرای بیحصار بیشمار کثیر.» و در بارۀ اریحا در شمارۀ 21: 6 یوشع مینویسد: «هر آنچه در شهر بود از مرد و زن و جوان و پیر حتی گاو و گوسفند و الاغ را بدم شمشیر هلاک کردند.» و در شمارۀ 24 آن مینویسد: «شهر را با آنچه در آن بود به آتش سوزانيدند ليكن نقره و طلا و ظروف مسين و آهنين را بخزانة خداوند گذاردند.» و در باره شهر عاي در شماره 24 و 27 و 28: 8 يوشع مينويسد: «چون اسرائيل از كشتن همۀ ساکنان عای در صحرا و بیابانی که ایشان را در آن تعاقب مینمودند فارغ گشتند و همۀ آنها از دم شمشیر افتاده هلاک گشتند تمامی اسرائیل به عای برگشته آن را بدم شمشیر کشتند.» «لیکن بهایم و غنایم آن شهر را اسرائیل برای خود بتاراج بردند.» «پس یوشع عای را سوزانید و آن را تودۀ ابدی و خرابه ساخت که تا امروز باقی است.» و در بارۀ شهرهای مَقّیده و لبنه و لاخیش و عجلون و حَبرون و دبیر در شمارۀ 28 و 30 و 32 و 35 و 37 و 39 : 10 یوشع مینویسد: «در آن روز یوشع مَقّیده را گرفت و مَلِکَش را بدم شمشیر زده ایشان و همۀ نفوسی را که در آن بودند هلاک کرد و کسی را باقی نگذاشت.» و «خداوند آن (لِبنه) را نیز با مَلِکش (پادشاهش) بدست اسرائیل تسلیم نمود پس آن و همۀ کسانی را که در آن بودند بدم شمشیر کشت و کسی را باقی نگذاشت.» و «خداوند لاخیش را بدست اسرائیل تسلیم نمود که آن را در روز دوم تسخیر نمود و آن و همه کسانی را که در آن بودند بدم شمشیر کشت.» و «در همان روز آن (عَجلون) را گرفته بدم شمشیر زدند و همۀ کسانی را که در آن بودند در آن روز هلاک کرد.» و «آن (حَبرون) را گرفته با مَلکش و همۀ شهرهایش و همۀ کسانی که در آن بودند بدم شمشیر زدند... و کسی را باقی نگذاشت بلکه آن را با همۀ کسانی که در آن بودند هلاک ساخت.» و «آن (دبیر) را با مَلکش و همۀ شهرهایش گرفت و ایشان را بدم شمشیر زدند و همۀ کسانی را که در آن بودند هلاک ساختند.» و در شمارۀ 40: 10 یوشع مینویسد: «پس یوشع تمامی آن زمین یعنی کوهستان و جنوب و هامون و وادیها و جمیع ملوک آنها را زده کسی را باقی نگذاشت و هر ذی نفسی را هلاک کرد.» و در شمارۀ 10 تا 13: 11 یوشع مینویسد: «یوشع در آن وقت برگشت و حاصور را گرفته ملکش را با شمشیر کشت زیرا حاصور قبل از آن سر جمیع ممالک بود و همۀ کسانی را که در آن بودند بدم شمشیر کشته ایشان را بالکل هلاک کرد و هیچ ذی حیات باقی نماند و حاصور را به آتش سوزانید. و یوشع تمامی شهرهای آن ملوک و جمیع ملوک آنها را گرفت و ایشان را بدم شمشیر کشته بالکل هلاک کرد.» و در شمارۀ 21: 11 یوشع مینویسد: «در آن زمان یوشع آمده عناقیان را از کوهستان از حَبرون و دبیر و عَناب و همۀ کوههای یهودا و همۀ کوههای اسرائیل منقطع ساخت و یوشع ایشان را با شهرهای ایشان بالکل هلاک کرد. کسی از عناقیان در زمین بنیاسرائیل باقی نماندند.» و در شمارۀ 24: 12 صحیفه یوشع مینویسد: «جمیع ملوک سی و یک نفر بودند.»
آیا این نوشتهها به مؤمنین واقعی عهد عتیق نمیآموزد که بخاطر قوم یهود نسبت به غير یهودیان بیرحم و سنگدل باشند و هیچ ترحّمی به آنان نکنند؟ تعالیم تورات هم همگی در مورد یهودیان است نه غیر یهودیان. عهد عتیق در بارۀ داود در شماره 29 تا 31: 12 سموئیل 2 مینویسد: «... به رَبّه رفت و با آن جنگ کرد و آن را گرفت و تاج پادشاه ایشان را از سرش گرفت که وزنش یک وزنة طلا بود و سنگهای گرانبها داشت ... و خلق آنجا را بیرون آورده و ایشان را زیر ارهها و چومهای آهنین و تیشههای آهنین گذاشت و ایشان را از کوره آجرپزی گذرانید.»
ارقام
در كتاب عهد عتیق سخن از کشتارهای بزرگ با رقمهای بزرگ است. این رقم و تعداد کشته انسان را نسبت به کشتارهای دستهجمعی عادت میدهد و قساوت و بیرحمی در انسان بوجود می آورد و کشتن انسانها در مقابل این ارقام و تعداد بی اهمیت میشود. این تعداد را باید با کمی جمعیت آن زمان در نظر گرفت. در شماره 29: 12 خروج مینویسد: «واقع شد که در نصف شب خداوند همه نخست زادگان زمین مصر را از نخست زادۀ فرعون که بر تخت نشسته بود تا نخست زادۀ اسیری که در زندان بود و همه نخست زادههای بهایم را زد.» اندکی فکر کنید تا تعداد کسانی را که در آن شب کشته شدند در نظر مجسم کنید. یعنی تمام خانوادهها کشته دادند و نخست زادۀ آنها مرد. «زیرا خانهای نبود که در آن میّتی نباشد.» 30: 12 خروج. در واقعه گوساله سازی و گوساله پرستی بنیاسرائیل در غیاب موسی که به میقات رفته بود در بازگشت، موسی به بنی لاوی در شمارۀ 27 و 28: 32 خروج گفت: «یهوه خدای اسرائیل چنین میگوید: هر کس شمشیر خود را بر ران خویش بگذارد و از دروازه تا دروازۀ اردو آمد و رفت کند و هر کس برادر خود و دوست خویش و همسایۀ خود را بکشد و بنی لاوی موافق سخن موسی کردند و در آن روز قریب به سه هزار نفر از قوم افتادند.» موسی و هارون از بنی لاوی بودند.
در واقع قورح که «زمین دهان خود را گشوده ایشان و خانههای ایشان و همه کسان را که تعلق به قورح داشتند با تمامی اموال ایشان بلعید.» (32: 16 اعداد) چون به موسی و هارون اعتراض و همهمه کردند، دچار وبا شدند «عدد کسانی که از وبا مردند چهارده هزار و هفتصد بود سوای آنانیکه در حادثه قورح هلاک شدند.» 49: 16 اعداد. در حادثه قورح «دویست و پنجاه نفر» سوختند. 35: 16 اعداد. در شماره 9 باب 25 اعداد مینویسد: «آنانی که از وبا مردند بیست و چهار هزار نفر بودند.» که در اثر خشم خدا دچار وبا شدند. در مورد کشتگان شهر عای در 25: 8 یوشع مینویسد: «همه آنانی که در آن روز از مرد و زن افتادند 12 هزار نفر بودند یعنی تمامی مردمان عای.» در شماره 4: 1 داوران مینویسد: «یهودا (پس از یوشع) برآمد و خداوند، کنعانیان و فرزیان را بدست ایشان تسلیم نمود و ده هزار نفر از ایشان را در بازق کشتند.» و در شمارۀ 29: 3 داوران مینویسد: «در آنوقت ده هزار نفر از موآبیان را یعنی هر زورآور و مرد جنگی را کشتند و کسی رهائی نیافت.»
در شماره 10: 8 داوران مینویسد: «تمامی بقیه لشكر بنی مشرق این بود (یعنی پانزده هزار نفر) زیرا صد و بیست هزار مرد جنگی افتاده بودند.» و در شمارۀ 6: 12 داوران مینویسد: «در آنوقت 42 هزار نفر از افرایم (بدست یفتاح و قوم حلباد) کشته شدند.» در شمارۀ 15: 20 دواران مینویسد: «از بنی بنیامین در آن روز بیست و شش هزار مرد شمشیر زن از شهرها سان دیده شد.» و در شمارۀ 17: 20 داوران مینویسد: «از مردان اسرائیل سوای بنیامینيان چهارصد هزار مرد شمشیر زن سان دیده شد.» و در مورد نتیجۀ جنگ اول آنان در شماره 21: 20 داوران مینویسد: «بنی بنیامین از جبعه بیرون آمده در آن روز بیست و دو هزار نفر از اسرائیل را بر زمین هلاک کردند.» و در شمارۀ 25 آن مینویسد: «بنیامینیان در روز دوم به مقابله ایشان از جبعه بیرون شده بار دیگر هجده هزار نفر از بنیاسرائیل را بر زمین هلاک ساختند.» و در شمارۀ 35 آن مینویسد: «خداوند بنیامین را (در جنگ سوم) بحضور اسرائیل (با جبعه جنگی آنان) مغلوب ساخت و بنیاسرائیل در آن روز بیست و پنجهزار و یکصد نفر را از بنیامین هلاک ساختند.» و در 2: 4 کتاب اول سموئیل مینویسد: «در معرکه بقدر چهار هزار نفر را در میدان کشتند.» فلسطینیان از بنیاسرائیل کشتند. و در شماره 10 آن مینویسد: «از اسرائیل سی هزار پیاده کشته شدند.» و در شمارۀ 19: 6 آن مینویسد: «مردمان بیت شمس را زد زیرا به تابوت خداوند نگریستند. پس 50070 (پنجاه هزار و هفتاد) نفر از قوم را زد و قوم ماتم گرفتند.» در شمارۀ 2: 8 دوم سموئیل مینویسید: «داود موآب را شکست داده ایشان را بزمین خوابانیده با ریسمانی پیمود و دو ریسمان برای کشتن پیمود و یک ریسمان تمام برای زنده نگاه داشتن و موآبیان بندگان داود شده هدایا آوردند.» و در شمارۀ 5 آن مینویسد: «داود بیست و دو هزار نفر از ارامیان را بکشت.» در شمارۀ 7: 18 دوم سموئیل در بارۀ جنگ داود با ابشالوم پسر داود مینویسد: «قوم اسرائیل (سپاه ابشالوم) در آنجا (یعنی در جنگل افرایم) از حضور بندگان داود شکست یافتند و در آن روز کشتار عظیمی در آنجا شد و بیست هزار نفر کشته شدند.»
البته این ارقام از رقم قتل عامها است.این ارقام در خوانندگان و مؤمنان به عهد عتیق روح قساوت و بی اهمیت بودن جان انسانها را میآموزد و تلقین میکند.
تورات غیر از تعالیم خوب و انسانی خود 3 چیز را به یهودیان تعلیم میدهد: 1- حقّه بازی و دروغگوئی برای رسیدن به مقصود. 2- قساوت و بیرحمی و کشتار دسته جمعی. 3- نژادپرستی و برتری قوم یهود بر اقوام دیگر. در این باره باید تورات (یا به زبان واقعیتر تاریخ قوم یهود که امروز بنام عهد عتیق مشهور است) را مطالعه و بررسی کرد.
فریبکاری
در بارۀ ابراهیم (ابرام) و سفرش به مصر در شمارۀ 10 تا 20 باب 12 پیدایش آمده است که ابراهیم ساره را «خواهر» خود معرفی کرد که جان خود را حفظ کند. دو دختر لوط در شماره 31 تا 38 باب 19 پیدایش با هم تبانی میکنند که با پدر خود همخوابگی کنند و پدر خود را مست ميکنند و در حال مستی با او همخوابه میشوند.
در شماره 1 تا 14 باب 20 پیدایش باز ابراهیم ساره را به ابی ملک خواهر خود معرفی میکند و بالاخره همانطور که از فرعون «صاحب میشها و گاوان و حماران و غلامان و کنیزان و ماده الاغان و شتران شد.» (16: 12 پيدايش). «ابی ملک گوسفندان و گاوان و غلامان و کنیزان را به ابراهیم بخشید.» (14: 20 پيدايش). در شماره 6 تا 11 باب 26 پيدايش نيز اسحق زوجۀ خود رفقه را خواهر خود معرفی میکند.
و در باب 27 پیدایش از شمارۀ 1 تا 29 برکت گرفتن یعقوب از پدر خود با حقّه بازی را ذکر میکند و با تبانی با مادر از پدر برکت میگیرد. نخست زادگی را هم با قساوت از برادر میگیرد! و در شمارۀ 16 تا 26: 29 پيدايش لابان به یعقوب حقّه میزند و بر خلاف قراری که گذاشته بودند ليه را بجای راحیل به حجله میفرستد. و در شماره 32 تا 43 : 30 پيدايش یعقوب به لابان حقّه میزند. يعقوب «چوبهای تر و تازه از درخت کبوده و بادام و چنار برای خود گرفت و خطهای سفید در آنها کشید و سفیدي را که در چوبها بود ظاهر کرد... در حوضها و آبخورها پیش گلهها نهاد.» تا گله ابلق و مخطط بزایند.
در شماره 33 تا 35 باب 31 پیدایش حقه راحیل را برای پنهان کردن بتهای پدر و دروغ گفتن او شرح میدهد. در شماره 31 تا 35: 37 پيدايش فریبکاری برادران یوسف را برای فریب پدر خود بیان میکند و در شمارۀ 13 تا 30 باب 38 پیدایش از حقّۀ تامار به یهودا و زنای با او سخن میگوید که از این زنا صاحب دو پسر شد که نسل یهودا از این دو پسر زنازاده است.
در شمارۀ 7 تا 20 باب 39 پيدايش از دروغگویی و تهمت زدن فوطیفار به یوسف سخن میگوید. در شمارۀ 13 تا 26: 34 پیدایش از حیلۀ پسران یعقوب و قتل و غارت شهر شکیم سخن میگوید.
در شماره 3 تا 19 باب 8 صحیفۀ یوشع از حیلۀ جنگی او سخن میگوید. در شمارۀ 16 تا 22 باب 3 داوران از دروغ و حقه یهود و کشتن عجلون پادشاه موآب حکایت میکند.
در شمارۀ 2 تا 24 باب 11 کتاب دوم سموئیل حکایت داود و بتشبع و زنای آنها و بکشتن دادن اوریا و سربازان را در بر دارد که داود بخاطر زنای خود و آبستن شدن زن اوریا و رسوا نشدن خودش عدهای را بکشتن میدهد. این مرد و زن زناکار پدر و مادر سلیمان هستند. در شمارۀ 1 تا 14 : 13 كتاب دوم سموئیل در بارۀ زنای امنون پسر داود با خواهرش و اینکه چگونه تمارض کرد و تامار را به اتاق خود کشاند و با او زنا کرد گفتگو میکند. و در شمارۀ 23 تا 29 باب 13 کتاب دوم سموئیل در بارۀ انتقام ابشالوم از امنون پسر داود و حیلۀ ابشالوم تحت عنوان دعوت به مهمانی از امنون سخن میگوید.
در شمارۀ 27 باب 3 کتاب دوم سموئیل از کشته شدن ابنیر بدست یوآب به این بهانه که میخواهد «با او خفیه سخن گوید.» صحبت میکند. و در شمارۀ 9 و 10: 20 سموئیل 2 از کشته شدن عماسا بدست یوآب به بهانه بوسیدن او صحبت میکند.
لذا میبینیم که کتاب عهد عتیق توسل به فريب و حیله و نیرنگ و دروغ را به مؤمنین خود یعنی بسیاری از یهودیان متعصب میآموزد.
سنگدلی
درس دیگری که كتاب عهد عتیق به یهودیان میدهد قساوت و بیرحمی و سنگدلی است. در شماره 25 تا 34 باب 25 پیدایش از نخست زادگی عیسو و فروختن آن به یعقوب و گرسنگی عیسو و مراجعه به یعقوب و تقاضای غذا کردن از برادرش و قساوت نسبت به برادرش و فروختن نخست زادگی به یعقوب با چنین وضعی سخن میگوید. (حال به این کاری نداریم که مگر نخست زادگی فروشی است؟) (البته اسحق هم نخست زاده نیست، چون نخست زاده یعقوب اسماعیل است. شمارۀ 15: 16 پیدایش. و ابراهیم هنگام تولد اسماعيل 86 ساله بود. شمارۀ 16: 16 پیدایش. و 14 سال پس از او اسحق بدنیا میآید چون هنگام تولد اسحق ابراهیم 100 ساله بود. 5: 21 پیدایش. ولی اسحق را نخست زاده به عهد میخوانند. مطابق 21: 17 پیدایش. آیا از دروغگویان یهود چنين سخنی نمیتواند دروغ باشد؟) در باب 34 پیدایش از زنای شکیم با دينه دختر یعقوب و حیله پسران یعقوب و قتل و غارت و قساوت نسبت به مردمان شکیم سخن میگوید. در شمارۀ 18 تا 28: 37 پیدایش در بارۀ توطئه برادران یوسف (پسران یعقوب و از جمله یهودا) در مورد یوسف و فروختن او (پس از اینکه او را در چاه انداختند) سخن میگوید (قساوت حتی در مورد برادر) و در شمارۀ 13 تا 27 : 47 پیدایش در بارة قساوت یوسف و در آوردن اموال و مواشی و زمینهای مردم از دست آنان به نفع فرعون سخن میگوید.