19
در مسيحيت واقعي مطابق انجيل فقط يك خدا وجود د ارد.
عيسي فقط مسيح است و پيغمبر خدا و فرستاده خدا
عيسي مسيح گفت: «هر نهالي كه پدر آسماني من نكاشته باشد كنده شود.» 13: 15 متي
عيسي مسيح به خداوند گفت: «حيات جاوداني اين است كه ترا خداي واحد حقيقي و عيسي مسيح را كه فرستادي بشناسند.» 3: 17 يوحنّا
پولس نوشت: «خدائي ديگر جز يكي نيست.» 4: 8 قرنتيان اول
پولس نوشت: «ما را يك خدا است يعني پدر.» 6: 8 قرنتيان اول
آريوس درست ميگفت كه ميگفت يك خدا وجود دارد.
و عيسي مسيح فقط پيغمبر و فرستاده خدا است.
امروزه هر كسي ميداند كه وسائل تحقيقاتي خيلي بيشتر از سابق است و هر كس براحتي ميتواند بوسيله اينترنت و سيدي در باره هر مطلبي تحقيق كند.
پطرس گفت: «موسي به اجداد ما گفت كه خداوند خداي شما نبي مثل من از ميان برادران شما براي شما بر خواهد انگيخت. كلام او را در هر چه به شما تكلّم كند بشنويد.» 22: 3 اعمال رسولان
يَهُوَه به موسي گفت به قوم بگو: «يهوه خدايت نبي را از ميان تو از برادرانت مثل من براي تو مبعوث خواهد گردانيد او را بشنويد.» 15: 18 تثنيه (سِفْر پنجم كتاب عهد عتيق كه به تورات مشهور است.)
موسي به قوم گفت: يهوه به من گفت: «نبي را براي ايشان از ميان برادران ايشان مثل تو مبعوث خواهم كرد و كلام خود را به دهانش خواهم گذاشت و هر آنچه به او امر فرمايم به ايشان خواهد گفت * و هر كسي كه سخنان مرا كه او به اسم من گويد نشنود من از او مطالبه خواهم كرد.» 18 و 19: 18 تثنيه
عيسي گفت: «آنكه مرا محبت ننمايد كلام مرا حفظ نميكند. و كلامي كه ميشنويد از من نيست بلكه از پدري است كه مرا فرستاد.» 24: 14 يوحنا. شماره 16: 7 يوحنا را هم ببينيد.
آيا در انجيل يك خدا وجود دارد يا چند خدا؟
آيا عيسي نبي مثل موسي است يا خدا؟
بيائيد با هم كتاب عهد جديد (مشهور به انجيل) را بررسي كنيم.
«در ابتدا خدا آسمانها و زمين را آفريد * و زمين تهي و بائر بود.» 1 و 2: 1 پيدايش (سِفْر اوّل كتاب عهد عتيق مشهور به تورات). آيا مسيح آسمانها و زمين را آفريد در حالي كه زمين تهي و بائر بود يا خدا؟
«و هيچ نهال صحرا هنوز در زمين نبود و هيچ علف صحرا هنوز نروئيده بود. زيرا خداوند خدا باران بر زمين نبارانيده بود و آدمي نبود كه كار زمين را بكند.» 5: 2 پيدايش.
«خداوند خدا پس آدم را از خاك زمين بسرشت و در بيني وي روح حيات دميد و آدم نَفْسِ زنده شد.» 2:7 پيدايش. آيا مسيح چنين كاري كرد يا خودش توسط مريم زائيده شد. چون جبرائيل فرشته به مريم گفت: «اينك حامله شده پسري خواهي زائيد و او را عيسي خواهي ناميد.» (31: 1 لوقا. فرشته خدا به يوسف گفت: زن تو مريم «پسري خواهد زائيد و نام او را عيسي خواهي نهاد.» 21: 1 متي. عيسي از شاگردان خود پرسيد: «مردم مرا كه پسر انسانم چه شخصي ميگويند؟» 13: 16 متي. عيسي پسر انسان بود يا خداي آفريننده آسمانها و زمين؟ شماره 27: 16 و 22: 17 و 11: 18 و 28: 19 و 18 و 28: 20 و 30 و 37 و 39: 24 و 31: 25 و 24 و 45 و 64: 26 متي را ببينيد. و شماره 10 و 28: 2 و 38: 8 و 33 و 45: 10 و 21: 14 مرقس را ببينيد. و شماره 22 و 26: 9 و 22 و 24 و 26 و 30: 17 و 8: 18 و 10: 19 و 27 و 36: 21 و 22 و 48 و 69: 22 لوقا را ببينيد. و شماره 13 و 14: 3 و 26: 5 يوحنا را ببينيد.
خداي واحد در انجيل
عيسي به خداوند ميگويد: «حيات جاوداني اين است كه تو را خداي واحد حقيقي و عيسي مسيح را كه فرستادي بشناسند.» 3: 17 يوحنا. و ميگويد: «شما چگونه ميتوانيد ايمان آوريد و حال آنكه جلال از يكديگر ميطلبيد و جلالي را كه از خداي واحد است طالب نيستند.» 43: 5 يوحنا. و در جواب يكي از كاتبان كه از او پرسيد كه اول همه احكام كدام است جواب داد كه «اول همه احكام اين است كه بشنو اي اسرائيل، خداوند خداي ما خداوند واحد است. و خداوند خداي خود را به تمامي دل و تمامي جان و تمامي خاطر و تمامي قوّت خود محبت نما.» 28 تا 30: 12 مرقس. 4 و 5: 6 تثنيه را ببينيد.
پولس به روميان مينويسد: «واحد است خدائي كه اهل ختنه (يهوديان) را از ايمان و نامختونان را به ايمان عادل خواهد شمرد. پس آيا شريعت را به ايمان باطل ميسازيم؟ حاشا. بلكه شريعت را استوار ميسازيم.» 30 و 31: 3 روميان. و «خداي حكيم وحيد را بوسيله عيسي مسيح تا ابد الآباد جلال باد، آمين.» 26: 16 روميان. و به قرنتيان مينويسد: «خدائي ديگر جز يكي نيست.» 4: 8 قرنتيان اول. و «ما را يك خدا است يعني پدر كه همه چيز از اوست و ما براي او هستيم.» 6: 8 قرنتيان اول. و به افسسيان مينويسد: «يك خداوند، يك ايمان، يك تعميد، يك خدا و پدر همه كه فوق همه و در ميان همه و در همه شما است.» 5 و 6: 4 افسسيان. و به تيموتاؤس مينويسد: «باري پادشاه سرمدي و باقي و ناديده را، خداي حكيم وحيد را اكرام و جلال تا ابدالآباد باد. آمين.» 17: 1 تيموتاؤس اول. و «زيرا خدا واحد است و در ميان خدا و انسان يك متوسطي است يعني انساني كه مسيح عيسي باشد.» 5: 2 تيموتاؤس اول.
يعقوب مينويسد: «تو ايمان داري كه خدا واحد است. نيكو ميكني شياطين نيز ايمان دارند و ميلرزند. وليكن اي مرد باطل آيا ميخواهي دانست كه ايمان بدون اعمال باطل است.» 19 و 20: 2 يعقوب.
يهودا مينويسد: «الان او را كه قادر است كه شما را از لغزش محفوظ دارد و در حضور جلال خود شما را بي عيب به فرحي عظيم قايم فرمايد، يعني خداي واحد نجات دهنده ما را جلال و عظمت و توانايي و قدرت باد. الان و تا ابد الآباد. آمين.» 25 يهودا.
آيا مسيح و رسولان به خداي واحد اعتقاد داشتند يا به سه خدا؟
عبادت خدا
متي مينويسد: «ابليس او (عيسي) را به كوهي بسيار بلند برد و همه ممالك جهان و جلال آنها را بدو نشان داد. بوي گفت: اگر افتاده مرا سجده كني همانا اين همه را بتو بخشم. آنگاه عيسي وي را گفت: دور شو اي شيطان زيرا مكتوب است كه خداوند خداي خود را سجده كن و او را فقط عبادت نما.» 8 تا 10: 4 متي. شماره 9: 5 تثنيه را ببينيد.
لوقا مينويسد: «ابليس او را به كوهي بلند برده تمامي ممالك جهان را در لحظهاي بدو نشان داد و ابليس بدو گفت: جميع اين قدرت و حشمت آنها را بتو ميدهم زيرا كه به من سپرده شده است و به هر كه ميخواهم ميبخشم. پس اگر تو پيش من سجده كني همه از آن تو خواهد شد. عيسي در جواب گفت: اي شيطان مكتوب است خداوند خداي خود را پرستش كن و غير او را عبادت منما.» 5 تا 8: 4 لوقا. شماره 5:9 تثنيه را ببينيد. «خدا تكلم فرمود و همه اين كلمات را بگفت.» «صورتي تراشيده و هيچ تمثالي از آنچه بالا در آسمان است و از آنچه پائين در زمين است و از آنچه در آب در زير زمين است براي خود مساز. نزد آنها سجده مكن و آنها را عبادت منما.» 1 و 4 و 5: 20 خروج (سِفْر دوم كتاب عهد عتيق مشهور به تورات) و پولس مينويسند: «ايشان حق خدا را به دروغ مبدل كردند و عبادت و خدمت نمودند مخلوق را بعوض خالقي تا ابدالآباد متبارك است.» 25: 1 روميان. و «اي عزيزان من از بت پرستي بگريزيد.» 14: 10 قرنتيان اول. و «خدّام خدا هستيم.» 6:4 قرنتيان دوم.
عيسي مسيح بنده خدا بود
پطرس (صخرهاي كه عيسي كليساي خود را بر او بنا كرد) گفت: «خداي ابراهيم و اسحق و يعقوب، خداي اجداد ما، بنده خود عيسي را جلال داد كه شما تسليم نموده او را در حضور پيلاطس انكار كرديد هنگامي كه او حكم به رهانيدنش داد.» 13: 3 اعمال رسولان. چون «والي (پيلاطس) آب طلبيده پيش مردم دست خود را شسته گفت: من بري هستم از خون اين شخص عادل، شما ببينيد.» 24: 27 متي.
و پطرس گفت: «شما هستيد اولاد پيغمبران و آن عهدي كه خدا با اجداد ما بست وقتي كه به ابراهيم گفت: از ذريّت تو جميع قبايل زمين بركت خواهند يافت. براي شما اولاً خدا بنده خود عيسي را برخيزانيده فرستاد تا شما را بركت دهد به برگردانيدن هر يكي از شما از گناهانش.» 25 و 26: 3 اعمال رسولان. و «في الواقع بر بنده قدوس تو عيسي كه او را مسح كردي هيردويس و پنطيوس پيلاطس با امتها و قومهاي اسرائيل با هم جمع شدند تا آنچه را كه دست و رأي تو از قبل مقدر فرموده بود بجا آورند. و الآن ايخداوند به تهديدات ايشان نظر كن و غلامان خود را عطا فرما تا به دليري تمام به كلام تو سخن گويند. به دراز كردن دست خود به جهت شفا دادن و جاري كردن آيات و معجزات بنام بنده قدوس خود عيسي.» 27 تا 30: 4 اعمال رسولان.
ميبينيم كه پطرس 4 بار در باب سوم و چهارم اعمال رسولان در باره عيسي مسيح ميگويد «بنده قدوس» ولي قبلاً آن را «پسر قدوس» ترجمه ميكردند. از اين دو ترجمه شما چه ميفهميد؟ آيا نميفهميد كه ممكن است پسر در انجيل همان بنده و غلام باشد كه از دستور آقاي خود بدون چون و چرا اطاعت ميكند؟ و آيا نميفهميد كه عيسي مسيح بنده خدا است نه خود خداي آفريننده آسمانها و زمين؟ چون پطرس و مسيحيان ديگر گفتند: «خداوندا تو آن خدا هستي كه آسمان و زمين و دريا و آنچه در آنها هست آفريدي.» 24: 4 اعمال رسولان. ميبينيم كه همانطور باب اول پيدايش ميگويد: خدا آفريننده آسمانها و زمين و آنچه در آن است ميباشد. و مسيحيان اوليه نيز چنين خدائي را قبول داشتند. آيا مسيح آفريننده آسمانها و زمين بوده يا خودش مثل ديگران آفريده خدائي است كه مطابق اراده خدا توسط مريم زائيده شده. همانطور كه «فرشته خداوند در خواب بر وي (يوسف) ظاهر شده گفت: اي يوسف پسر داود از گرفتن زن خويش مريم مترس زيرا كه آنچه در وي (مريم) قرار گرفته از روح القدس است. و او پسري خواهد زائيد و نام او را عيسي خواهي نهاد. زيرا كه او امت خويش را از گناهانشان خواهد رهانيد.» 20 و 21: 1 متي. و ديديم اين رهائي از گناه بوسيله توبه (يعني برگشت از گناه) صورت ميگيرد. 26: 3 اعمال رسولان. شماره 13: 9 متي را هم ببينيد كه عيسي ميگويد: «رفته اين را دريافت كنيد كه رحمت ميخواهم نه قرباني زيرا نيامدهام تا عادلان را بلكه گناهكاران را به توبه (برگشت از گناه) دعوت نمايم.» چون حتي نبوت و اخراج ديوها (شفا دادن بيماران) و معجزه هم دليل مسيحي بودن و نجات نيست همانطور كه عيسي ميگويد: «بسا در آن روز مرا خواهند گفت: خداوندا خداوندا آيا بنام نبوت ننموديم و به اسم تو ديوها را اخراج نكرديم و به نام تو معجزات بسيار ظاهر نساختيم؟ آنگاه به ايشان صريحاً خواهم گفت كه هرگز شما را نشناختم، اي بدكاران از من دور شويد.» 22 و 23: 7 متي.
نجات توسط توبه (برگشت از گناه) و عادل بودن و كار صحيح كردن صورت ميگيرد نه بي عمل همانطور كه عيسي ميگويد: «اگر بخواهي داخل حيات شوي احكام را نگاه دار ... قتل مكن، زنا مكن. دزدي مكن، شهادت دروغ مده و پدر و مادر خود را حرمت دار و همسايه خود را مثل نفس خود دوست دار.» 17 تا 19: 19 متي. شماره 18 تا 20: 18 لوقا و 17 تا 19: 10 مرقس را هم ببينيد. خداوند از زبان اشعياء ميگويد: «اينك بنده من كه او را برگزيدم و حبيب من كه خاطرم از او خرسند است.» 18: 12 متي. بنده يا خدا؟
عيسي خدا نبود، پيغمبر خدا بود
پطرس (صخرهاي كه كليسا بر آن بنا شده، 18: 16 متي) ميگويد: «موسي به اجداد (يعني به بنياسرائيل) گفت كه خداوند خداي شما نبي مثل من از ميان برادران شما براي شما بر خواهد انگيخت. كلام او را در هر چه به شما تكلم كند بشنويد.» 22: 3 اعمال رسولان. 37: 7 اعمال را هم ببينيد. چون موسي گفت: «يهوه خدايت نبي را از ميان تو از برادرانت مثل من براي تو مبعوث خواهد گردانيد. او را بشنويد.» 15: 18 تثنيه. و «خداوند بمن گفت: ....... نبي را براي ايشان از ميان برادران ايشان مثل تو مبعوث خواهم كرد و كلام خود را به دهانش خواهم گذاشت و هر آنچه به او امر فرمايم به ايشان خواهد گفت. و هر كسي كه سخنان مرا كه او به اسم من گويد نشنود من از او مطالبه خواهم كرد.» 18 و 18:19 تثنيه. و عيسي گفت: «آنكه مرا محبت ننمايد كلام مرا حفظ نميكند و كلامي كه ميشنويد از من نيست بلكه از پدري است كه مرا فرستاد.» 24: 14 يوحنا. و «هر چه از پدر شنيدهام بشما بيان كردم.» 15: 15 يوحنا. 26 و 40: 8 يوحنا را هم ببينيد. و ميگويد : «نبي بي حرمت نباشد مگر در وطن و خانه خويش.» 57: 13 متي. 4: 6 مرقس و 24: 4 لوقا. 44: 4 يوحنا را ببينيد. مردم هم او را نبي (پيغمبر) ميدانستند. همانطور كه «عيسي از شاگردان خود پرسيده گفت: مردم مرا كه پسر انسانم چه شخص ميگويند؟ گفتند بعضي يحيي تعميد دهنده و بعضي الياس و بعضي ارميا يا يكي از انبياء.» 13 و 14: 16 متي. و «آن گروه گفتند: اين است عيسي نبي از ناصره جليل.» 11: 21 متي. و «چون خواستند او را (عيسي را) گرفتار كنند از مردم ترسيدند. زيرا كه او را نبي ميدانستند.» 46: 21 متي. 15: 6 مرقس، 16 و 39: 7 و 19: 24 لوقا، و 14: 6 و 40: 7 و 17: 9 يوحنا را هم ببينيد.
عيسي گفت: «ليكن ميبايد امروز و فردا و پس فردا راه روم زيرا كه محال است نبي بيرون از اورشليم كشته شود.» 33: 13 لوقا. در باره كشته شدن خودش و نبي بودن خودش سخن ميگفت. زني كه به عيسي آب داد «بدو (به عيسي) گفت: اي آقا ميبينم كه تو نبي هستي.» 19: 4 يوحنا. آخر باب 5 يوحنا را هم ببينيد. شماره 24:19 لوقا را هم ببينيد.
عيسي فرستاده خدا بود نه خدا
عيسي گفت: «هر كه شما را قبول كند مرا قبول كرده و كسي كه مرا قبول كند فرستنده مرا قبول كرده باشد.» 40: 10 متي. و «هر كه يكي از اين كودكان را به اسم من قبول كند مرا قبول كرده است و هر كه مرا پذيرفت نه مرا بلكه فرستنده مرا پذيرفته باشد.» 37: 9 مرقس. و «به ايشان گفت: مرا لازم است كه به شهرهاي ديگر نيز به ملكوت خدا بشارت دهم زيرا كه براي همين كار فرستاده شدهام.» 4:43 لوقا. «و به ايشان گفت : هر كه اين طفل را بنام من قبول كند مرا قبول كرده باشد و هر كه مرا پذيرد فرستنده مرا پذيرفته باشد زيرا هر كه از جميع شما كوچكتر باشد همان بزرگ خواهد بود.» 48: 9 لوقا. «آنكه شما را شنود مرا شنيده و كسي كه شما را حقير شمارد مرا حقير شمرده و هر كه مرا حقير شمارد فرستنده مرا حقير شمرده باشد.» 16: 10 لوقا. يحيي در شماره 33: 1 يوحنا ميگويد: «من او را (عيسي را) نشناختم ليكن او كه مرا فرستاد تا به آب تعميد دهم همان به من گفت بر هر كس كه بيني كه روحِ نازل شده بر او قرار گرفت همان است كه به روح القدس تعميد ميدهد.» همانطور كه يحيي فرستاده و رسول (نبي) خدا بود و خدا نبود عيسي هم فرستاده خدا بود نه خدا.
«عيسي بديشان (به شاگردان) گفت: خوراك من آن است كه خواهش فرستنده خود را بعمل آورم و كار او را به انجام رسانم.» 34: 4 يوحنا. و «من از خود هيچ نميتوانم كرد بلكه چنانكه شنيدهام داوري ميكنم. و داوري من عادل است زيرا اراده خود را طالب نيستم بلكه اراده پدري كه مرا فرستاده است.» 29: 5 يوحنا. و «تعليم من از من نيست بلكه از فرستنده من.» 16: 7 يوحنا. و «هر كه از خود سخن گويد جلال خود را طالب بود و اما هر كه طالب جلال فرستنده خود باشد او صادق است و در او ناراستي نيست.» 18: 7 يوحنا. و «آنكه مرا فرستاد حق است و من آنچه از او شنيدهام به جهان ميگويم.» 26: 8 يوحنا. و «او كه مرا فرستاد با من است و پدر مرا تنها نگذارده است زيرا كه من هميشه كارهاي پسنديده او را بجا ميآورم.» 29: 8 يوحنا. و «از آنرو كه من از خود نگفتم لكن پدري كه مرا فرستاد بمن فرمان داد كه چه بگويم و به چه چيز تكلم كنم. و ميدانم كه فرمان او حيات جاوداني است پس آنچه من ميگويم چنانكه پدر به من گفته است تكلم ميكنم.» 49 و 50: 12 يوحنا. و «آنكه مرا محبت ننمايد كلام مرا حفظ نميكند. و كلامي كه ميشنويد از من نيست. بلكه از پدري است كه مرا فرستاد.» 24: 14 يوحنا. و به خدا ميگويد: «حيات جاوداني اين است كه تو را خداي واحد حقيقي و عيسي مسيح را كه فرستادي بشناسند.» 3: 17 يوحنا. و «اينها (شاگردان) شناختهاند كه تو مرا فرستادي.» 25: 17 يوحنا. در انجيل يوحنا در حدود 30 بار صحبت از فرستادن مسيح است. فرستاده همان رسول خدا است كه آنچه خدا به او ميگويد او نيز همان را بدون كم و زياد به مردم ميگويد. همانطور كه در اين آيات ديديم.
پدر و پسر
ديديم كه از شماره 13 و 26: 3 و شماره 27 و 30: 4 اعمال رسولان در ترجمههاي قديم و جديد انجيل دو ترجمه وجود دارد: يكي «بنده قدوس» و يكي «پسر قدوس» و آنچه قديميتر است «پسر» بوده و آنچه جديدتر و تحقيقيتر است «بنده قدوس» ميباشد. و ديديم كه خداوند به زبان اشعياء ميگويد: «اينك بنده من كه او را برگزيدم و حبيب من كه خاطرم از او خرسند است» 18: 12 متي. ظاهراًاين پسر همان بنده است و پدر به معني آقا و صاحب اختيار. چون از انجيل چنين بر ميآيد. شايد پدر كلمهاي بوده كه هم معني پدر ميداده هم معني آقا و مالك و پسر كلمهاي بوده كه هم معني پسر ميداده، هم معني بنده و غلام. بيائيد با هم اين مطلب را در انجيل بررسي كنيم.
عيسي ميگويد: «شما آقا خوانده مشويد زيرا استاد شما يكي است يعني مسيح و جميع شما برادرانيد. و هيچكس را بر زمين پدر خود مخوانيد زيرا پدر شما يكي است كه در آسمان است. و پيشوا خوانده مشويد زيرا پيشواي شما يكي است يعني مسيح.» 8 تا 10: 23 متي. آيا «هيچكس را بر زمين پدر خود مخوانيد.» اين معني را ميدهد كه به پدر خود هم پدر نگوئيد؟ مسلماً چنين حرفي نميخواهد بزند بلكه به نظر ميرسد كه ميخواهد بگويد هيچكس را ارباب و مالك و سرور خود مخوانيد. در صورتيكه امروز ميبينيم بر خلاف دستور صريح عيسي بيشتر عيسويان به تقليد گذشتگان به كشيشان خود «پدر» ميگويند.
«پس عيسي به يهودياني كه به او ايمان آوردند گفت: اگر شما در كلام من بمانيد في الحقيقه شاگرد من خواهيد شد. و حق را خواهيد شناخت و حق شما را آزاد خواهد كرد. بدو جواب دادند كه اولاد ابراهيم ميباشيم و هرگز هيچكس را غلام نبودهايم ... عيسي در جواب ايشان گفت آمين آمين بشما ميگويم هر كه گناه ميكند غلام گناه است ... گفتند كه پدر ما ابراهيم است. عيسي بديشان گفت اگر اولاد ابراهيم ميبوديد اعمال ابراهيم را بجا ميآورديد ... شما اعمال پدر خود را بجا ميآوريد. بدو گفتند كه ما از زنا زائيده نشدهايم. يك پدر داريم كه خدا باشد. عيسي گفت ... شما از پدر خود ابليس ميباشيد و خواهشهاي پدر خود را ميخواهيد بعمل آريد ... زيرا دروغگو و پدر دروغگويان است.» 31 تا 44: 8 يوحنا. آيا معني فرزند ابليس بودن اين است كه از نطفة ابليس بوجود آمدهاند يا معني آن اين است كه مطيع و بنده ابليس هستند؟ ميبينيد كه ميگويد: «هر گه گناه ميكند غلام گناه است.» ميبينيم كه ميگويد «اگر اولاد ابراهيم بوديد اعمال ابراهيم را بجا ميآورديد.» فرزند بودن در اين جملات معني بنده و مطيع بودن ميدهد. چون فرزند مطيع پدر است و از دستور پدر اطاعت ميكند.
عيسي ميگويد: «اما من به شما ميگويم كه دشمنان خود را محبت نمائيد و براي لعن كنندگان خود بركت بطلبيد و به آناني كه از شما نفرت كنند احسان كنيد و به هر كه به شما فحش دهد و جفا رساند دعاي خير كنيد. تا پدر خود را كه در آسمان است پسران شويد زيرا آفتاب خود را بر بدان و نيكان طالع ميسازد و باران را بر عادلان و ظالمان ميباراند.» 44 تا 45: 5 متي. ميبينيم كه پسر خدا بودن يعني اطاعت و پيروي از روش خدا كردن. پولس مينويسد: «همه كساني كه از روح خدا هدايت ميشوند ايشان پسران خدايند.» 14: 8 روميان. يوحنا مينويسد: «از اين ميدانيم كه فرزندان خدا را محبت مينمائيم چون خدا را محبت مينمائيم و احكام او را بجا ميآوريم.» 2: 5 رساله اول يوحنا. و «اي فرزندان كسي شما را گمراه نكند. كسي كه عدالت را بجا آورد عادل است چنانكه او عادل است و كسي كه گناه ميكند از ابليس است زيرا كه ابليس از ابتدا گناهكار بوده است. و از اين جهت پسر خدا ظاهر شد تا اعمال ابليس را باطل سازد. هر كه از خدا مولود شده است گناه نميكند زيرا تخم او در وي ميماند و او نميتواند گناهكار بوده باشد. زيرا كه از خدا تولد يافته است. فرزندان خدا و فرزندان ابليس از اين ظاهر ميگردند. هر كه عدالت را بجا نميآورد از خدا نيست و همچنين هر كه برادر خود را محبت نمينمايد.» 7 تا 10: 3 رساله اول يوحنا. آيا اطاعت از عيسي باعث دوست داشتن مسيحيان معتقد به انجيل نميشود؟ و آيا اطاعت و پيروي از نظر افراد باعث پيدا شدن اختلاف و تفرقه و نفرت بين مسيحيان نشده؟
چون ميبينيم هر دسته از فرقههاي مسيحي از نظر يك نفر پيروي كردهاند و ميكنند به جاي اينكه از متن صريح انجيل كه سخنان خداوند است كه به مسيح گفته شده تا به مردم بگويد پيروي كنند. راه اجراي دستورهاي مسيح و مسيحي واقعي بودن بازگشت به انجيل و اطاعت از دستورها و نظرهاي آن است. پولس مينويسد: «زنا و هر ناپاكي و طمع در ميان شما هرگز مذكور هم نشود چنانكه مقدسين را ميشايد. و نه قباحت و بيهوده گوئي و چرب زباني كه اينها شايسته نيست بلكه شكرگزاري. زيرا اين را يقين بدانيد كه هيچ زاني يا ناپاك يا طماع كه بتپرست باشد ميراثي در ملكوت مسيح و خدا ندارد. هيچكس شما را به سخنان باطل فريب ندهد. زيرا كه بسبب اينها غضب خدا بر ابناي معصيت نازل ميشود. پس با ايشان شريك مباشيد. زيرا كه پيشتر ظلمت بوديد ليكن الحال در خداوند نور ميباشيد. پس چون فرزندان نور رفتار كنيد. زيرا كه ميوه نور در كمال نكوئي و عدالت و راستي است و تحقيق نمائيد كه پسنديده خداوند چيست. و در اعمال بي ثمر ظلمت شريك مباشيد بلكه آنها را مذمت كنيد.» 3 تا 10: 5 افسسيان.
پطرس مينويسد: «چون ابناي اطاعت هستيد مشابه مشويد بدان شهواتي كه در ايام جهالت ميداشتيد. بلكه مثل آن قدوس كه شما را خوانده است خود شما نيز در هر سيرت مقدس باشيد. زيرا مكتوب است مقدس باشيد زيرا كه من قدوسم. و چون او را پدر ميخوانيد كه بدون ظاهربيني بر حسب اعمال هر كس داوري مينمايد پس هنگام غربت خود را با ترس صرف نمائيد.» 14 تا 17: 1 رسال اوّل پطرس. و يوحنا مينويسد: «اگر فهميدهايد كه او عادل است پس ميدانيد كه هر كه عدالت را بجا آورد از وي تولد يافته است.» 29: 2 رسالة اوّل يوحنا.
عيسي ميگويد: «دشمنان خود را محبت نمائيد و احسان كنيد و بدون اميد عوض قرض دهيد زيرا كه اجر شما عظيم خواهد بود و پسران حضرت اعلي خواهيد بود. چون كه او با ناسپاسان و بدكاران مهربان است.» 35: 6 لوقا. پولس مينويسد: «شما را كه در خطايا مرده بوديد زنده گردانيد كه در آنها قبل رفتار ميكرديد بر حسب دوره اين جهان بر وفق رئيس قدرت هوي يعني آن روحي كه الحال در فرزندان معصيت عمل ميكند كه در ميان ايشان همه ما نيز در شهوات جسماني خود قبل از اين زندگي ميكرديم و هوسهاي جسماني و افكار خود را بعمل ميآورديم و طبعاً فرزندان غضب بوديم چون ديگران.» 1 تا 2:3 افسسيان. آيا معني «فرزندان معصيت» و «فرزندان غضب» غير از «بندگان معيصت و بندگان غضب» است؟ و مينويسد: «زيرا كه پيشتر ظلمت بوديد ليكن الحال در خداوند نور ميباشد پس چون فرزندان نور رفتار كنيد. زيرا كه ميوة نور در كمال نيكوئي و عدالت و راستي است و تحقيق نمائيد كه پسنديده خداوند چيست.» 8 تا 10: 5 افسسيان . آيا «فرزندان نور» جز «بندگان و پيروان نور» معني ديگري دارد؟ عيسي ميگويد: «مادامي كه نور با شما است به نور ايمان آوريد تا پسران نور شويد.» 35: 13 يوحنا. آيا «پسران نور» معني ديگري غير از «پيروان نور» دارد؟ و «آقايش ناظر خائن را آفرين گفت زيرا عاقلانه كار كرد، زيرا ابناي اين جهان در طبقه خويش از ابناي نور عاقلتر هستند.» 8: 16 لوقا. آيا معني «ابناي اين جهان» و «ابناي نور» غير از «بندگان و پيروان اين جهان» و «پيروان نور» است؟ پولس مينويسد: «اعضاي خود را كه بر زمين است مقتول سازيد. زنا و ناپاكي و هوي و هوس و شهوت قبيح و طمع كه بتپرستي است كه به سبب اينها غضب خدا بر ابناي معصيت وارد ميآيد.» 5 و 6: 3 كولسيان. آيا معني «ابناي معصيت» چيزي غير از «بندگان و پيروان شهوت و معصيت» است؟ و «هر كاري را بدون همهمه و مجادله بكنيد تا بي عيب و ساده دل و فرزندان خدا بي ملامت باشيد در ميان قومي كج رو و گردنكش كه در آن ميان چون نيّرها در جهان ميدرخشيد.» 14 و 15: 2 فيلپيان. آيا معني «فرزندان خدا» چيزي غير از «بندگان و مطيعان و پيروان خدا» است؟ و «ديگر گناه را بندگي نكنيم.» 6: 6 روميان. «آيا نميدانيد كه اگر خويشتن را به بندگي كسي تسليم كرده او را اطاعت نمائيد شما آنكس را كه او را اطاعت ميكنيد بنده هستيد. خواه گناه را براي مرگ خواه اطاعت را براي عدالت. اما شكر خدا را كه هر چند غلامان گناه ميبوديد ليكن الان از دل مطيع آنصورت تعليم كردهايد كه به آن سپرده شدهايد و از گناه آزاد شده غلامان عدالت گشتهايد.» 16 تا 18: 6 روميان. «الحال چونكه از گناه آزاده شده و غلامان خدا گشتهايد ثمر خود را براي قدوسيّت ميآوريد كه عاقبت آن حيات جاوداني است.» 22: 6 روميان. و پطرس مينويسد: «ايشان را به آزادي وعده ميدهند و حال آنكه خود غلام فساد هستند. زيرا هر چيزي كه بر كسي غلبه يافته باشد او نيز غلام آن است.» 2:19 رساله دوّم پطرس.
پدر در من
عيسي ميگويد: «تا بدانيد و يقين كنيد كه پدر در من است و من در او.» 38: 10 يوحنا. و «آيا باور نميكني كه من در پدر هستم و پدر در من است؟ سخنهائي كه من بشما ميگويم از خود نميگويم. لكن پدري كه در من ساكن است او اين اعمال را ميكند. مرا تصديق كنيد كه من در پدر هستم و پدر در من است و الا مرا به سبب آن اعمال تصديق كنيد.» 10 و 11: 14 يوحنا. «در آن روز شما خواهيد دانست كه من در پدر هستم و شما در من و من در شما.» 20: 14 يوحنا. البته ميدانيد كه سه انجيل ديگر چنين حرفهائي ندارند و اين حرفها فقط در انجيل يوحنا است. اما خود انجيل يوحنا نشان ميدهد منظور از اينكه «پدر در من است و من در او» چيست. چون همانطور كه در 20: 14 يوحنا ميبينيم مسيح ميگويد: «خواهيد دانست من در پدر هستم و شما در من و من در شما.» آيا منظور اين است كه مسيح در هر يك از مسيحيان است و هر يك از آنان شخصِ جسمي مسيح هستند؟ مسلماً هيچ فرد مسيحي چنين اعتقادي ندارد و «نه براي ايشان فقط سوال ميكنم بلكه براي آنها نيز كه به وسيله كلام ايشان به من ايمان خواهند آورد تا همه يك گردند چنانكه تو اي پدر در من هستي و من در تو. تا ايشان نيز در ما يك باشند تا جهان ايمان آورد كه تو مرا فرستادي.» 20 و 21: 17 يوحنا. و «من در ايشان و تو در من تا در يكي كامل گردند.» 23: 17 يوحنا. و «اسم ترا به ايشان شناسانيدم و خواهم شناسانيد تا آن محبتي كه بمن نمودهاي در ايشان باشد و من نيز در ايشان باشم.» 26: 17 يوحنا. و «اگر كسي مرا محبت نمايد كلام مرا نگاه خواهد داشت و پدرم او را محبت خواهد نمود و به سوي او آمده نزد وي مسكن خواهيم گرفت.» 23: 14 يوحنا. و «من تاك حقيقي هستم و پدر من باغبان است. هر شاخه در من كه ميوه نياورد آن را دور ميسازد و هر چه ميوه آرد آن را پاك ميكند تا بيشتر ميوه آورد. الحال شما به سبب كلامي كه به شما گفتهام پاك هستيد. در من بمانيد و من در شما. همچنانكه شاخه از خود نميتواند ميوه آورد اگر در تاك نماند. همچنين شما نيز اگر در من نمانيد. من تاك هستم و شما شاخهها . آنكه در من ميماند و من در او ميوه بسيار ميآورد. زيرا كه جدا از من هيچ نميتوانيد كرد. اگر كسي در من نماند مثل شاخه بيرون انداخته ميشود و ميخشكد و آنها را جمع كرده در آتش مياندازند و سوخته ميشود. اگر در من بمانيد و كلام من در شما بماند آنچه خواهيد بطلبيد كه براي شما خواهد شد. جلال پدر من آشكارا ميشود به اينكه ميوه بسيار بياوريد و شاگرد من بشويد. همچنانكه پدر مرا محبت نمود من نيز شما را محبت نمودم. در محبت من بمانيد. اگر احكام مرا نگاه داريد در محبت من خواهيد ماند. چنانكه من احكام پدر خود را نگاه داشتهام و در محبت او ميمانم.» 1 تا 10: 15 يوحنا. ميبينيم كه منظور از «من در شما ميمانم.» و «شما در من ميمانيد.» اين است كه «كلام من در شما ميماند.» و «شما در محبت من ميمانيد و احكام مرا نگاه ميداريد. همانطور كه من در محبت پدر ماندهام و احكام او را نگاه داشتهام.» منظور از «پدر در من است.» يعني «محبت پدر در من است و من احكام او را نگاه ميدارم.» و منظور از «من در پدر هستم.» يعني «من در محبت خدا هستم.» و «چون احكام او را نگاه ميدارم مرا محبت مينمايد.» همانطور كه ميگويد: «خوراك من آن است كه خواهش فرستنده خود را بعمل آوردم و كار او را به انجام رسانم.» 34: 4 يوحنا. و «او كه مرا فرستاد با من است و پدر مرا تنها نگذارده است. زيرا كه من هميشه كارهاي پسنديده او را بجا ميآورم.» 29: 8 يوحنا. و «اگر شما در كلام من بمانيد في الحقيقه شاگردان من خواهيد شد.» 31: 8 يوحنا. «من او را (خدا را) ميشناسم ... و قول او را نگاه ميدارم.» 55: 8 يوحنا. پولس مينويسد: «اگر مسيح در شما است جسم به سبب گناه مرده است و اما روح به سبب عدالت حيات است.» 10: 8 روميان. «آيا نميدانيد كه هيكل خدا هستيد و روح خدا در شما ساكن است.» 16: 3 قرنتيان اول. «بلكه مسيح در من زندگي ميكند.» 20: 2 غلاطيان. و يوحنا ميگويد: «كسي كه كلام او را نگاه دارد في الواقع محبت خدا در وي كامل شده است و از اين ميدانيم كه در وي هستيم. هر كه گويد در وي ميمانم به همين طريقي كه او سلوك مينمود او نيز بايد سلوك نمايد.» 5 و 6: 2 رساله اول يوحنا. «اي جوانان به شما نوشتم از آنجهت كه توانا هستيد و كلام خدا در شما ساكن است و بر شرير غلبه يافتهايد.» 14: 2 رساله اول يوحنا. و «هر كه احكام او را نگاه دارد در او ساكن است و او در وي و از اين ميشناسيم كه در ما ساكن است يعني از آن روح كه بما داده است.» 23: 3 رساله اول يوحنا. و «اگر يكديگر را محبت نمائيم خدا در ما ساكن است.» 12: 4 رساله اوّل يوحنا. و «هر كه در محبت ساكن است در خدا ساكن است و خدا در وي.» 16: 4 رساله اول يوحنا. آيا از اينها نميفهميد كه منظور از «خدا در مسيح است» و «مسيح در پدر» يعني «محبت پدر در مسيح است» و «محبت مسيح در پدر. چون احكام او را بجا ميآورد.»
آيا منظور از اينها اين است كه مسيح خدا است يا همه مسيحيان خدا هستند يا مسيح جسم همه ميسحيان است يا خدا جسم مسيح و همه مسيحيان است. فريب نخوريد. چون انبياء كَذَبه و معلمين كذبه زياد بودهاند و ميباشند. 15: 7 متي و 1: 2 رساله دوم پطرس. مسيح ميگويد: «اگر شما در كلام من بمانيد في الحقيقه شاگرد من خواهيد شد.» 31: 8 يوحنا. نه در كلام ديگران و «هر نهالي كه پدر آسماني من نكاشته باشد كنده شود.» 13: 15 متي. يعني هر دستور و نظري كه از كتاب مقدس نيست بايد از بيخ كنده و دور افكنده شود.
من و پدر يك هستيم
عيسي در شماره 30: 10 يوحنا ميگويد: «من و پدر يك هستيم.» و «تا همه يك گردند چنانكه تو اي پدر در من هستي و من در تو. تا ايشان نيز در ما يك باشند تا جهان ايمان آرد كه تو مرا فرستادي. و من جلالي را كه بمن دادي به ايشان دادم تا يك باشند چنانكه ما يك هستيم. من در ايشان و تو در من تا در يكي كامل گردند.» 21 تا 23: 17 يوحنا . آيا اين يكي شدن و يكي بودن به معني خدا شدن و خدا بودن است؟ مسلماًمسيحيان معتقد نيستند كه خدا هستند. ظاهراًمنظور اين يكي شدن متحد شدن در راه اجراي احكام خدا و اطاعت از كلام خدا است. پولس مينويسد: «زيرا همچنانكه در يك بدن اعضاي بسيار داريم و هر عضوي را يك كار نيست همچنين ما كه بسياريم يك جسد هستيم در مسيح. اما فرداً اعضاي يكديگر.» 4 و 5: 12 روميان. «زيرا كه جميع ما به يك روح در يك بدن تعميد يافتيم، خواه يهود خواه يوناني خواه غلام خواه آزاد و همه از يك روح نوشانيده شديم. زيرا بدن يك عضو نيست بلكه بسيار است.» 13 و 14: 12 قرنتيان اوّل. و «هيچ ممكن نيست كه يهود باشد يا يوناني و نه غلام و نه آزاد و نه مرد و نه زن. زيرا كه همه شما در مسيح عيسي يك ميباشيد.» 28: 3 غلاطيان. ميبينيم كه اين طرز گفتار اختصاص به يوحنا و پولس دارد و در سه انجيل ديگر چنين سخناني نيست. عيسي مسيح ميگويد: «مرا گوسفندان ديگر هست كه از اين آغل نيستند. بايد آنها را نيز بياورم و آواز مرا خواهند شنيد و يك گله و يك شبان خواهند شد.» 16: 10 يوحنا. و قيافا رئيس كَهَنه گفت: «ميبايست عيسي در راه آن طائفه بميرد... تا فرزندان خدا را كه متفرقند در يكي جمع كند.» 51 و 52: 11 يوحنا.
پسر يگانه
يوحنا مينويسد: «خدا جهان را اينقدر محبت نمود كه پسر يگانه خود را داد تا هر كه بر او ايمان آورد هلاك نگردد بلكه حيات جاوداني يابد.» 16: 3 يوحنا. و «آنكه به او ايمانآورد بر او حكم نشود. اما هر كه ايمان نياورد الان بر او حكم شده است به جهت آنكه به اسم پسر يگانه خدا ايمان نياورده.» 18: 3 يوحنا. منظور از «پسر يگانه» «پسر محبوب» است همانطور كه در باره اسحق خداوند به ابراهيم گفت: «اكنون پسر خود را كه يگانه تست و او را دوست ميداري يعني اسحق را بردار و به زمين موريا برو و او را در آنجا بر يكي از كوههائي كه بتو نشان ميدهم براي قرباني سوختني بگذران.» 1 و 2: 22 پيدايش. ميبينيم كه اسحق را «پسر يگانه» ميخواند. در صورتيكه ميدانيم كه اسحق پسر دوم ابراهيم بود. «و اَبرام هشتاد و شش ساله بود چون هاجر اسمعيل را براي ابرام آورد.» 16: 16 پيدايش. و «خدا به ابراهيم گفت: اما زوجه تو ساراي نام او را ساراي مخوان بلكه نام او ساره باشد. و او را بركت خواهم داد و پسري از وي بتو خواهم بخشيد ... ابراهيم ... در دل خود گفت: آيا براي مرد صد ساله پسري متولد شود و ساره در نود سالگي بزايد.»؟ 15 تا 17: 17 پيدايش. اصطلاح «پسر يگانه» در سه انجيل ديگر وجود ندارد بلكه «پسر حبيب من» يعني «پسر محبوب من» وجود دارد همانگونه كه خداوند ميگويد: «اين است پسر حبيب من كه از او خشنودم.» 17: 3 متي. و «آوازي از آسمان در رسيد كه تو پسر حبيب من هستي كه از تو خوشنودم.» 11: 1 مرقس. و «آوازي از آسمان در رسيد كه تو پسر حبيب من هستي كه بتو خوشنودم.» 22: 3 لوقا.
عبادت عيسي
«چون مردم را روانه نمود به خلوت براي عبادت بر فراز كوهي بر آمد و وقت شام در آنجا تنها بود.» 23: 14 متي. و «چون ايشان را مرخص نمود به جهت عبادت به فراز كوهي برآمد.» 45: 6 مرقس. و «چون به موضعي كه جتسيماني نام داشت رسيدند به شاگردان خود گفت در اينجا بنشينيد تا دعا كنم.» 32: 14 مرقس. و «قدري پيش رفته به روي بر زمين افتاد و دعا كرد تا اگر ممكن باشد آن ساعت از او بگذرد.» 35: 14 مرقس. «باز رفته به همان كلام دعا نمود.» 39: 14 مرقس. و «او به ويرانهها عزلت جسته به عبادت مشغول شد.» 16: 5 لوقا. و «در آن روزها بر فراز كوه برآمد تا عبادت كند و آن شب را در عبادت خدا به صبح آورد.» 12: 6 لوقا. و «از اين كلام قريب به هشت روز گذشته بود كه پطرس و يوحنا و يعقوب را برداشته بر فراز كوهي بر آمد تا دعا كند. و چون دعا ميكرد هيأت چهره او متبدّل گشت و لباس او سفيد و درخشان شد.» 28 و 29: 9 لوقا. و «به ايشان گفت دعا كنيد تا در امتحان نيفتيد. و او از ايشان به مسافت پرتاب سنگي دور شده به زانو در آمد و دعا كرده گفت: اي پدر اگر بخواهي اين پياله را از من بگردان ليكن نه به خواهش من بلكه به اراده تو.» 40 تا 42: 22 لوقا. و «پس به مجاهده افتاده به سعي بليغتر دعا كرد چنانكه عرق او مثل قطرات خون بود كه بر زمين ميريخت.» 44: 22 لوقا. و «نزديك به ساعت نهم عيسي به آواز بلند صدا زده گفت: ايلي ايلي لَما سَبَقْتَنِي يعني الهي الهي مرا چرا ترك كردي؟» 46: 27 متي. و «بامدادان قبل از صبح برخاسته بيرون رفت و به ويرانهاي رسيده در آنجا به دعا مشغول شد.» 35: 1 مرقس. و «در ساعت نهم عيسي به آواز بلند ندا كرده گفت ايلوئي ايلوئي لَما سَبَقْتَنِي يعني الهي الهي چرا مرا واگذاردي»؟ عيسي بنده خدا بود نه خدا و خدا را عبادت (بندگي و خدمت) ميكرد. آيا خدا در مقابل خود بخاك ميافتد يا از او تقاضا ميكند؟
عيسي مسيح پيرو تورات موسي بود
ميدانيم مسيح پيرو تورات بود و قانون جديدي نياورد و فقط گفت احكام مشايخ جزو دين نيست و نظر افراد است. احكام دين چيزهائي است كه خداوند گفته و در كتاب مقدس وجود دارد. و بعضي احكام را سختتر كرد. و انساني مثل انسانهاي ديگر بود با خصوصيات برجستهتري.
عيسي مسيح گفت: «گمان مبريد كه آمدهام تا تورات يا صحف انبياء را باطل سازم. نيامدهام تا باطل نمايم بلكه تا تمام كنم. زيرا هر آينه به شما ميگويم تا آسمان و زمين زايل نشود همزهاي يا نقطهاي از تورات هرگز زايل نخواهد شد تا همه واقع شود. پس هر كس يكي از اين احكام كوچكترين را بشكند و چنين تعليم دهد در ملكوت آسمان كمترين شمرده شود. اما هر كه به عمل آورد و تعليم نمايد او در ملكوت آسمان بزرگ خوانده خواهد شد. زيرا به شما ميگويم تا عدالت شما بر عدالت كاتبان و فريسيان افزون نشود به ملكوت آسمان هرگز داخل نخواهيد شد.» 17 تا 20: 5 متي. ميبينيم كه نيامده تا احكام تورات را باطل نمايد. و ميگويد: «آسانتر است كه آسمان و زمين زايل شود از آنكه نقطهاي از تورات ساقط گردد.» 17: 16 لوقا. و در شماره 21 تا 48: 5 متي احكام تورات را سختتر ميكند و ميگويد: «شنيدهايد كه به اولين گفته شده است قتل مكن و هر كه قتل كند سزاوار حكم شود. ليكن من به شما ميگويم هر كه به برادر خود بي سبب خشم گيرد مستوجب حكم باشد و هر كه برادر خود را راقا گويد مستوجب قصاص باشد و هر كه احمق گويد مستحق آتش جهنم بود ... شنيدهايد كه به اولين گفته شده است زنا مكن. ليكن من به شما ميگويم هر كس به زني نظر شهوت اندازد هماندم در دل خود با او زنا كرده است... گفته شده است هر كه از زن خود مفارقت جويد طلاق نامهاي بدو بدهد. ليكن من به شما ميگويم هر كس به غير علت زنا زن خود را از خود جدا كند باعث زنا كردن او ميباشد و هر كه زن مطلقه را نكاح كند زنا كرده باشد. باز شنيدهايد كه به اولين گفته شده است قسم دروغ مخور بلكه قسمهاي خود را به خداوند وفا كن. ليكن من به شما ميگويم هرگز قسم مخوريد نه به آسمان زيرا كه عرش خداست و نه به زمين زيرا كه پاي انداز او است و نه به اورشليم زيرا كه شهر پادشاه عظيم است و نه به سر خود قسم ياد كن زيرا كه موئي سفيد يا سياه نميتواني كرد. بلكه سخن شما بلي بلي و ني ني باشد زيرا كه بيش از اين از شرير است. شنيدهايد كه گفته شده است چشمي به چشمي و دنداني به دنداني. ليكن من بشما ميگويم با شرير مقاومت مكنيد بلكه هر كه به رخساره تو طپانچه زند ديگري را به سوي او برگردان ... شنيدهايد كه گفته شده است همسايه خود را محبت نما و با دشمن خود عداوت كن. اما من به شما ميگويم كه دشمنان خود را محبت نمائيد و براي لعن كنندگان خود بركت بطلبيد و به آناني كه از شما نفرت كنند احسان كنيد. و به هر كه به شما فحش دهد و جفا رساند دعاي خير كنيد تا پدر خود را كه در آسمان است پسران شويد.» 21 تا 45: 5 متي. ميبينيم كه احكام تورات را سختتر كرده است ولي احكام مشايخ را باطل اعلام ميكند همانطور كه ميگويد: «شما نيز با تقليد خويش چرا از حكم خدا تجاوز ميكنيد... پس با تقليد خود حكم خدا را باطل نمودهايد. اي رياكاران اشعياء در باره شما نيكو نبوت نموده است كه گفت: اين قوم با زبانهاي خود به من تقرب ميجويند و با لبهاي خويش مرا تمجيد مينمايند ليكن دلشان از من دور است. پس عبادت مرا عبث ميكنند زيرا كه احكام مردم را به منزله فرايض تعليم ميدهند... هر نهالي كه پدر آسماني من نكاشته باشد كنده شود.» 3 تا 13: 15 متي. و «نيكو اخبار نمود اشعياء در باره شما اي رياكاران چنانكه مكتوب است. اين قوم با لبهاي خود مرا حرمت ميدارند ليكن دلشان از من دور است. پس مرا عبث عبادت مينمايند زيرا كه رسوم انساني را بجاي فرايض تعليم ميدهند... حكم خدا را نيكو باطل ساختهايد تا تقليد خود را محكم بداريد ... كلام خدا را با تقليدي كه خود جاري ساختهايد باطل ميسازيد.» 6 تا 13: 7 مرقس. و «واي بر شما اي فقهاء زيرا كليد معرفت را برداشتهايد كه خود داخل نميشويد و داخل شوندگان را هم مانع ميشويد.» 52: 11 لوقا. «واي بر شما اي كاتبان و فريسيان رياكار كه در ملكوت آسمان را به روي مردم ميبنديد زيرا خود داخل آن نميشويد و داخل شوندگان را از دخول مانع ميشويد.» 13: 23 متي. ميبينيم كه تقليد از مشايخ را باطل ميداند.
عيسي مسيح انسان و پسر انسان بود
ديديم كه عيسي مسيح بنده و پسر محبوب و پسر انسان بود. مسيح انسان و پسر انسان بود. چون مثل هر انساني غذا ميخورد. همانطور كه نوشته شده: «چون او در خانه به غذا نشسته بود جمعي از باجگيران و گناهكاران آمده با عيسي و شاگردانش بنشستند. و فريسيان چون ديدند به شاگردان او گفتند چرا استاد شما با باجگيران و گناهكاران غذا ميخورد»؟ 10 و 11: 9 متي. عيسي مسيح زهد فروشي نميكرد و ديرنشيني نمينمود و غذا هم ميخورد و زياد هم ميخورد همانطور كه خودش ميگويد: «پسر انسان آمد كه ميخورد و مينوشد ميگويند اينك مردي پرخور و ميگسار و دوست باجيگران و گناهكاران است.» 19: 11 متي. و «پسر انسان آمد كه ميخورد و ميآشامد ميگوئيد اينك مردي است پرخور و باده پرست و دوست باجگيران و گناهكاران.» 34: 7 لوقا. مثل بسياري از مردم متعجب هم ميشد همانطور كه مكتوب است. «چون عيسي وارد كفرناحوم شد يوزباشي نزد وي آمد و بدو التماس نموده گفت اي خداوند خادم من مفلوج در خانه خوابيده و بشدت متألم است. عيسي بدو گفت من آمده او را شفا خواهم داد. يوزباشي در جواب گفت خداوندا لايق آن نيستم كه زير سقف من آئي بلكه فقط سخني بگو و خادم من صحّت خواهد يافت. زيرا من نيز مردي زير حكم هستم و سپاهيان را زيردست خود دارم چون به يكي گويم برو ميرود و به ديگري بيا ميآيد و به غلام خود فلان كار را بكن ميكند. عيسي چون اين سخن را شنيد متعجب شده به همراهان خود گفت هر آينه به شما ميگويم كه چنين ايماني در اسرائيل هم نيافتهام.» 5 تا 10: 8 متي. و ميگويد: «نشستن به دست راست و چپ من از آن من نيست كه بدهم مگر به كساني كه از جانب پدرم براي ايشان مهيا شده است.» 23: 20 متي.
عيسي مسيح گرسنه هم ميشد همانطور كه شما 18 و 19: 21 متي ميگويد: «بامدادان چون به شهر مراجعت ميكرد گرسنه شد و در كناره راه يك درخت انجير ديده نزد آن آمد و جز برگ بر آن هيچ نيافت پس آن را گفت از اين به بعد ميوه تا ابد بر تو نشود كه در ساعت درخت انجير خشكيد.» و «بامدادان چون از بيت عنيا بيرون ميآمدند گرسنه شد. ناگاه درخت انجيري كه برگ داشت از دور ديده آمد تا شايد چيزي بر آن بيابد. اما چون نزد آن رسيد جز برگ بر آن هيچ نيافت.» 12: 11 مرقس. ميبينيم كه غير از اينكه گرسنه ميشد نميدانست كه درخت انجير، انجير ندارد و «چون نزد آن رسيد جز برگ بر آن هيچ نيافت.»
عيسي مسيح تشنه هم ميشد. همانطور كه در بالاي صليب «چون عيسي ديد كه همه چيز به انجام رسيده است تا كتاب تمام شود گفت تشنهام.» 28: 19 يوحنا. عصباني و غضبناك هم ميشد. همانطور كه 5: 3 مرقس ميگويد: «چشمان خود را بر ايشان با غضب گردانيده زيرا كه از سنگ دلي ايشان محزون بود به آن مرد گفت دست خود را دراز كن پس دراز كرده و دستش صحيح گشت.» و «چون عيسي اين را بديد خشم نموده بديشان گفت بگذاريد كه بچههاي كوچك نزد من آيند و ايشان را مانع نشويد.» 14: 10 مرقس. و «ناگاه زني كه مدت دوازده سال به مرض استحاضه مبتلا بود ... از پشت سر وي آمده دامن رداي او را لمس نمود كه در ساعت جريان خونش ايستاد. پس عيسي گفت كيست كه مرا لمس نمود؟ ... چون آن زن ديد كه نميتواند پنهان ماند لرزان شده آمد و نزد وي افتاده پيش همه مردم گفت كه به چه سبب او را لمس نموده و چگونه فوراً شفا يافت.» 43 تا 47: 8 لوقا. ميبينيم كه نميدانست چه كسي دامن رداي او را لمس كرده چون گفت «كيست كه مرا لمس نموده؟» البته ميدانست كه يهوداي اسخريوطي اورا تسليم خواهد كرد. «چون وقت شام رسيد با آن دوازه بنشست. و وقتي كه ايشان غذا ميخوردند او گفت هر آينه به شما ميگويم كه يكي از شما مرا تسليم ميكند.» 20 و 21: 26 متي. و «چون به موضعي كه جتسيماني نام داشت رسيدند به شاگردان خود گفت در اينجا بنشينيد تا دعا كنم. و پطرس و يعقوب و يوحنا را همراه برداشته مضطرب و دلتنگ گرديد و بديشان گفت نفس من از حزن مشرف بر موت است اينجا بمانيد و بيدار باشيد.» 32 تا 34: 14 مرقس. ميبينيم كه صحبت از اضطراب و دلتنگي و حزن عيسي تا سر حد مرگ در ميان است مثل همه انسانها. و «مريم چون بجائي كه عيسي بود رسيد او را ديده بر قدمهاي او افتاد و بدو گفت اي آقا اگر در اينجا ميبودي برادرم (ايلعازر) نميمرد. عيسي چون او را گريان ديد و يهودياني را هم كه با او آمده بودند گريان يافت در روح خود به شدت مكدر شده مضطرب گشت و گفت او را كجا گذاردهايد؟ به او گفتند اي آقا بيا و ببين عيسي بگريست.» 32 تا 35: 11 يوحنا. ميبينيم كه عيسي مثل همه انسانها از گريه ديگران «بشدت مكدر شده مضطرب گشت.» و «گريست» و ميبينم كه نميدانست او را كجا گذاشتهاند چون از آنها پرسيد «او را كجا گذاردهايد؟» ميبينيم كه عيسي انسان بود و مطابق هر چهار انجيل حتي او را بدار زدند. و در مقابل خدا به خاك ميافتاد و دعا ميكرد.
توبه كنيد
عيسي مسيح ميگويد: «نيامدهام تا عادلان را بلكه گناهكاران را به توبه دعوت نمايم.» 13: 9 متي. يحيي نيز «چون بسياري از فريسيان و صدّوقيان را ديد كه بجهت تعميد وي ميآيند بديشان گفت: اي افعي زادگان كه شما را اعلام كرد كه از غضب آينده بگريزيد؟ اكنون ثمره شايسته توبه بياوريد. و اين سخن را بخاطر خود راه ندهيد كه پدر ما ابراهيم است زيرا بشما ميگويم خدا قادر است كه از اين سنگها فرزندان براي ابراهيم برانگيزاند.» 7 تا 9: 3 متي. پطرس مينويسد: «لهذا هر نوع كينه و هر مكر و ريا و حسد و هر قسم بدگوئي را ترك كرده چون اطفال نوزاد، مشتاق شير روحاني و بيغش باشيد تا از آن براي نجات نمو كنيد.» 1 و 2: 2 رساله اول پطرس. يعقوب مينويسد: «اگر كسي گويد ايمان دارم وقتي كه عمل ندارد آيا ايمان ميتواند او را نجات بخشد؟ ... همچنين ايمان نيز اگر اعمال ندارد در خود مرده است... ايمان بدون اعمال باطل است.» 14 تا 21: 2 رساله يعقوب. و «عيسي شروع به موعظه كرد و گفت توبه كنيد زيرا ملكوت آسمان نزديك است.» 17: 4 متي. كلمه توبه در انجيل متي لااقل 7 بار و در انجيل مرقس 4 بار و در انجيل لوقا 10 بار آمده است.
درست توجه كنيد كه عيسي ميگويد: «هر نهالي كه پدر آسماني من نكاشته باشد كنده شود.» 15:13 متي. و «اي رياكاران اشعياء در باره شما نيكو نبوت نموده است كه گفت: اين قوم با زبانهاي خود به من تقرب ميجويند و با لبهاي خويش مرا تمجيد مينمايند ليكن دلشان از من دور است، پس عبادت مرا عبث ميكنند زيرا احكام مردم را به منزله فرايض تعليم ميدهند.» 7 تا 9: 15 متي. و «شما نيز با تقليد خويش از حكم خدا چرا تجاوز ميكنيد؟» 3: 15 متي. متوجه باشيد كه عيسي گفت: «زنهار كسي شما را گمراه نكند. زآنرو كه بسا به نام من آمده خواهند گفت كه من مسيح هستم و بسياري را گمراه خواهند كرد.» 4 و 5: 24 متي. و «از انبياي كَذَبه احتراز كنيد كه به لباس ميشها نزد شما ميآيند ولي در باطن گرگان درنده ميباشند.» 15: 7 متي.
از راهنمائيهاي مسيح پيروي كنيد. چون مسيح گفت: «آنكه مرا محبت ننمايد كلام مرا حفظ نميكنند و كلامي كه ميشنويد از من نيست بلكه از پدري است كه مرا فرستاد.» 24: 14 يوحنا. و «من از خود نگفتم. لكن پدري كه مرا فرستاد به من فرمان داد كه چه بگويم و بچه چيز تكلّم كنم.» 49: 12 يوحنا. «تعليم من از من نيست بلكه از فرستنده من.» 16: 7 يوحنا.
مسيحي واقعي باشيد و از تعاليم عيسي مسيح كه در انجيل است پيروي كنيد نه از ديگران.
«خدائي ديگر جز يكي نيست.» و «ما را يك خدا است يعني پدر.» 4 و 6: 8 قرنتيان اوّل.